قبل و بعد نی نی جان

25 عضو

پاسخ به

خوشبختی مهترین چیزه بنظرم ولی خوب یه شب ب یادموندی بهتره خاطرات و عکسهایی ک قراره بعدها بچه هامون و ...

اره خیلی

1397/11/13 16:10

پاسخ به

خوشبختی مهترین چیزه بنظرم ولی خوب یه شب ب یادموندی بهتره خاطرات و عکسهایی ک قراره بعدها بچه هامون و ...

عاره درسته .

1397/11/13 16:10

اخ من تا انگشتهای پام درد میکنه

1397/11/13 16:10

خوشبختم عزیزم من 4 برج 9 مبعث حضرت رسول محرم شدیم بعدش هم 15 برج 10 هم اومدیم خونه خودمون و هنوز عقد محضری ک وارد شناسنامه بشه هم نکردیم

1397/11/13 16:10

پاسخ به

من یک سال و نیم عروسی کردم

ایشالا خوشبخت بشین

1397/11/13 16:10

پاسخ به

خوشبختم عزیزم من 4 برج 9 مبعث حضرت رسول محرم شدیم بعدش هم 15 برج 10 هم اومدیم خونه خودمون و هنوز عقد...

چرا پس

1397/11/13 16:11

پاسخ به

خوشبختم عزیزم من 4 برج 9 مبعث حضرت رسول محرم شدیم بعدش هم 15 برج 10 هم اومدیم خونه خودمون و هنوز عقد...

خونوادت خوب گذاشتن برین خونه خودتون

1397/11/13 16:11

پاسخ به

اخ من تا انگشتهای پام درد میکنه

الهی

1397/11/13 16:11

پاسخ به

چرا پس

بخاطر اینکه شوهرم کیف مدارک شو گم کرده و از برج 5 اقدام کرده ک دوباره بگیره اما هنوز جوابی ندادن

1397/11/13 16:11

ای بابا حالا انشاالله زودتر حل بشه مشکلتون

1397/11/13 16:12

من دوران عقدم خیلی خوب بود ازاد بودیم هیشکی گیر نمیداد هرروزم پیش هم بودیم خداروشکر

1397/11/13 16:12

پاسخ به

بخاطر اینکه شوهرم کیف مدارک شو گم کرده و از برج 5 اقدام کرده ک دوباره بگیره اما هنوز جوابی ندادن

ای بابا
ایشالا زود عقد میکنید

1397/11/13 16:13

پاسخ به

من دوران عقدم خیلی خوب بود ازاد بودیم هیشکی گیر نمیداد هرروزم پیش هم بودیم خداروشکر

منم سه سال عقد شوهرم خونه ما بود یه شب بدون هم نخوابیدیم

1397/11/13 16:13

پاسخ به

خونوادت خوب گذاشتن برین خونه خودتون

من و همسرم 7 سال هم و میخواستیم با هزار بدبختی و مخالفت بهم رسیدیم عمه من و بابام خیلی مخالف ازدواجمون بودن از 7 سال پیش بخاطر مشکلات خونوادگی خودشون من و شوهر ارتباطمون و قط نکردیم و برای عشقمون جنگیدیم خیلی زیاد تا اینکه بعد 7 سال و نیم رضایت دادن ب ازدواجمون

1397/11/13 16:13

پاسخ به

منم سه سال عقد شوهرم خونه ما بود یه شب بدون هم نخوابیدیم

اصلشم همینه

1397/11/13 16:13

پاسخ به

من و همسرم 7 سال هم و میخواستیم با هزار بدبختی و مخالفت بهم رسیدیم عمه من و بابام خیلی مخالف ازدواجم...

ای بابا خواهر برادر بودن که چرا سنگ مینداختن جلو پاتون

1397/11/13 16:14

پاسخ به

من و همسرم 7 سال هم و میخواستیم با هزار بدبختی و مخالفت بهم رسیدیم عمه من و بابام خیلی مخالف ازدواجم...

خیلی سختی کشیدی ک..?

1397/11/13 16:14

عشقتون پایدار?

1397/11/13 16:14

پدرم میگفت تا شناسنامه اش نیاد ازدواج در کار نیست ولی پا فشاری شوهرم باعث شد ک محرم کنیم و بلافاصله من و اورد خونه خودش خداروشکر الان بعد 7 سال و نیم بهترین ارامش و کنارش دارم فکر نمیکردم ک بهم برسیم شاید باورتون نشه هنوز فک میکنم دارم خواب میبینم

1397/11/13 16:15

پاسخ به

پدرم میگفت تا شناسنامه اش نیاد ازدواج در کار نیست ولی پا فشاری شوهرم باعث شد ک محرم کنیم و بلافاصله ...

حق داری منم بعضی وقتها باورم نمیشه با عشقم ازدواج کردم با این که چهارسال و نیم میگذره??

1397/11/13 16:16

منو شوهرم همو نمیشناختیم .عقدمون اتقد سری اتفاق افتاد همه تعجب کردن من ازدواج کردم

1397/11/13 16:17

انشاالله خوشبخت بشین

1397/11/13 16:18

پاسخ به

ای بابا خواهر برادر بودن که چرا سنگ مینداختن جلو پاتون

وقتی مادرشون فوت کرد 11 سال پیش من 10 سالم بود پیشنهاد دادن بابام گفت بچه من هنوز نمیدونه دست چپ و راستش کدوم شوهر بدمش تا اینکه 3 سال بعد باباشون فوت کرد و دوباره پیشنهاد دادن ولی باز بابام مخالفت کرد تا اینکه مشکلات ارث و میراث ب میون اومد کلا عمه منم مخالف شد و بابام لجباز تر از قبل ما کلا 4 سال هیچ ارتبتطی نداشتیم خیلی سخت بود جدایی من و شوهرم ولی مدام تماس میگرفت ب خونمون از هرجایی ک شده بود تا اینکه 2 سالی هست اشتی کردن شوهر منم 2 سال فقط داره رفت و اومد میکنه و اصرار و پافشاری و منم دست از سماجت برای عشقمون بر نداشتم تا اینکه بعد 7 سال و نیم الان کنارمه و کنارشم

1397/11/13 16:18

ایشالا شمام خوشبخت بشین

1397/11/13 16:18

هممون بچه به بغل سال دیگه?

1397/11/13 16:18