دیروزپدرشوهرم باشوهرخواهرشوهرم زیرپارکینگ معلوم چه غلطی میکردن حواسشون نبود یه چی افتاده بود رواجاق زمینیم که توحیاطه خداچقدربه مامانم رحم کردوسیلهاروکه آوردن مامانم داشت اسپنددودمیکردگفتم اونجاببررواجاق تو خونه تاببری بیرون دودنمیمونه گازوکه بازمیکنه یهو آتیش میگیره اجاق خوبه سامان بود فوری فلکه رو بست یکم مژهای مامانم سوخت?منم شروع کردم توحیاط چرت و پرت گفتن گفتم لااقل بگن به آدم بدونه من غروب میخواستم خورشتوبیارم اینجابزارم تنهام بودم سکته میکردم که نمیگن این حاملس سامانم به باباش گفت کی به این دست زده پدرشوهرم گفت من حواسم نبود اون پایه افتادرواجاق نفهمیدم که شکسته فردامیبرم درست میکنم الان اومدبردتوحیاط صداش میومد سامانم اون پایه رو انقدرکوبیداینوراونورشکونداعصابش خوردشده بود
1398/08/23 08:18