جنگل آتش گرفته بود ... گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک میشد و برمیگشت!
مرد پرسيد: چه میکنی؟
گنجشك له له زنان گفت: در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش میریزم!
مرد شگفت زده گفت: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایدهای ندارد!
در اين لحظه گنجشك با چشمان معصومش گفت:
بتوچه كسكش؟؟؟؟
آبمو تو كس ننت نريختم كه... دارم آتيشو خاموش می كنم
حتما بايد اينجوري خرابت كنم؟؟
نوكم تو كس ننت...
و آن شخص چنان *** شد ک تا سالها بعد باكسی سخن نگفت
1398/10/17 18:10