باردارهای دو قلو دار

1600 عضو

من شنیده بود فقط نباید به ماه گرفتگی نگاه کرد همین...ماهم که بیرون نمیریم الان تا نگاه کنیم انشالله که چیزی نیس فکرشو نکنید

1398/04/22 13:42

پاسخ به

یعنی چی نطفه همون شب تشکیل بشه؟از کجا باید فهمید؟؟من 24 هر ماه پریود میشدم به اینم ربط داره؟؟

عزیزم ما دیگه بارداریم تموم شد رفت یعنی کسایی که اقدامن اون شب نباید اقدام کنن

1398/04/22 13:54

پاسخ به

من شنیده بود فقط نباید به ماه گرفتگی نگاه کرد همین...ماهم که بیرون نمیریم الان تا نگاه کنیم انشالله ...

اره بابا اصلا تو فکرش نباش

1398/04/22 13:54

پاسخ به

عزیزم ما دیگه بارداریم تموم شد رفت یعنی کسایی که اقدامن اون شب نباید اقدام کنن

اها??

1398/04/22 16:52

مامانا شبا اگه یوقت به کمر بخوابیم (طاق باز) واسه بچه ها ضرر داره؟

1398/04/23 07:30

من بعضی شبا یهو از خواب بیدار میشم میبینم رو کمر خوابیدم استرسم میگیره

1398/04/23 07:31

پاسخ به

مامانا شبا اگه یوقت به کمر بخوابیم (طاق باز) واسه بچه ها ضرر داره؟

آره هم به رگ اصلی که از کنار ستون فقرات رد شده فشار میاد خونرسانی به رحم کم میشه برای رشد بچه خوب نیست هم اینکه رفت و برگشت خون کند میشه برا خودت ضرر داره باعث سرگیجه و تنگی نفس میشه ولی اگر غیر ارادیه مراقب باش پشتت هم میتونی بالشت بزاری که اگر خاستی به پشت بخابی مانعد باشه

1398/04/23 07:33

یعنی خیلی روی خون رسانی به رحم زود اثر میذاره؟

1398/04/23 07:50

پاسخ به

یعنی خیلی روی خون رسانی به رحم زود اثر میذاره؟

سلام اینقدر نگران نباش. تو نت هم که سرچ کنی میگه اگه بیدار شدین تو این حالت بودین عیب نداره بچرخید. ولی دور و برت بالش بزاری بهتره که تو خواب هم طاق باز نخوابی

1398/04/23 08:03

من خودم بمب نگرانی بودم تو بارداری. کلی سر هر چیزی اعصاب خودمو خورد کردم و الان پشیمانم. از بارداریت لذت ببر. من چند ماه اول حالم بد بود و فقط نگران بودم بچه ها کمبودی نداشته باشن با یکی از دوستام حرف زدم جمله ی قشنگی بهم گفت. گفت بچه ها تو آفریقا از اون مادرا با سوتغذیه سالم به دنیا میان! واقعا دیدم راست میگه

1398/04/23 08:06

من تو هفته 17 سونو آن مالی دادم و یکی از دوقلوهام چندتا کیست کوروئید کمتر از 1 میلی داشت. هم دکتر سونوگراف و هم دکتر خودم گفتن چیزی نیست و از بین میره! با اینحال اینقدر حرص خوردم و گریه کردم که نگو. به بدترین چیزا فکر کردم! هفته 28 دوباره رفتم سونو که الحمداله چیزی نبود و دکتر سونوگراف گفت من از اولش هم گفتم مهم نیست. حتی لازم نبود دوباره بیای سونو! من حتی شوهرم رو مجبور کردم برای تهران رفتن و گرفتن اکو قلب دوقلوها چون تو همدان انجام نمیدادن اونجا هم دکتر مساعد گفت اون کیستا مهم نیست و جریان خون و ضربان قلب بچه ها عالیه. ولی باور کن تا هفته 28 مردم و زنده شدم!

1398/04/23 08:10

دوشنبه هفته قبل دوقلوهام دنیا اومدن بعد از سه روز زردی گرفتن . دیرکز پیش متخصص اومدیم و دستور بستری داد برای که زیر دستگاه باشن. کلی گریه کردم. شوهرم تو بیمارستان اتاق خصوصی گرفته که اینجا با هم باشیم و خیالم راحت باشه. احتمالا امروز مرخص میشن. ولی خدا میدونه من چقدر گریه کردم و چقدر شوهرمو عذاب دادم. واقعا دلم براش میسوزه

1398/04/23 08:13

کلا خوب نیست آدم اینقدر حساس باشه! واقعا دلم میخواد مثل بعضیها بیخیال باشم!

1398/04/23 08:14

پاسخ به

کلا خوب نیست آدم اینقدر حساس باشه! واقعا دلم میخواد مثل بعضیها بیخیال باشم!

خب پس انقدر خودتو اذیت نکن گلم بچهات یکمی زود اومدن کبد خوب نمتونسته دفع کنه مواد زائد رو شیر هم که قطعا چند روز اول کمه دفع کم میشه میبردیشون فصد میکردی انقدرم حرص نخور اون بچهام اذیت میشن

1398/04/23 09:20

پاسخ به

ممنون عزیزم. آره دخترم رو بردم فصد پسرم هم ختنه کردم. مال پسرم خیلی اومد پایبن. الان هم شوهرم رفته ب...

خدارو شکر عزیزم خداحفظشون میکنه توکلت بخدا باشه با غصه خوردن چیزی درست نمیشه

1398/04/23 10:54

پاسخ به

خدارو شکر عزیزم خداحفظشون میکنه توکلت بخدا باشه با غصه خوردن چیزی درست نمیشه

???

1398/04/23 10:55

به خدا بعضی ها هم اعصاب آدمو خرد میکنن

1398/04/23 11:00

فکر کن من مادرشوهرم یه کلام تبریک برای ختنه پسرم نگفت! فقط کلی دعوا کرد که چرا اینقدر زود بردینش! یکی نیست بگه بچه ی خودمانه تو چکار داری آخه!

1398/04/23 11:01

خبر دنیا اومدن بچه هام هم من تازه از اتاق عمل بیذون اومدم زود برادر شوهر احمقم گذاشته تو اینستا. یکی نیست بگه آخه یه کم شعور داشته باشین. بچه ها خودشون پدر مادر دارن!

1398/04/23 11:02

بعد همه همون موقع اومدن بیمارستان باید ببخشید پرستار من مونده بود چطور باید زیر انداز و پوشکهای منو عوض کنه! خودم نباید حرف میزدم یا سرم رو تکون میدادم!

1398/04/23 11:04

کلی اعصابم رو به هم ریختن بعد از اون روز بیمارستان رفتن و نیومدن تا پریشب که شام دعوتشون کردیم. مثل مهمون اومده و رفته! حتی یه کمک هم نکردن. بعد تو همه چی دخالت میکنن

1398/04/23 11:06

طفلک همه کارا مونده سر مامانم و خواهرم!

1398/04/23 11:06

پاسخ به

من خودم بمب نگرانی بودم تو بارداری. کلی سر هر چیزی اعصاب خودمو خورد کردم و الان پشیمانم. از بارداریت...

وای که فاطمه جون چقدر شبیه منی تو! منم حسابی با کوچکترین چیزا نگران میشم و خودم و شوهرمو داغون میکنم

1398/04/23 12:27

پاسخ به

کلا خوب نیست آدم اینقدر حساس باشه! واقعا دلم میخواد مثل بعضیها بیخیال باشم!

خدا کنه منم بتونم بیخیالتر بشم

1398/04/23 12:27

پاسخ به

دوشنبه هفته قبل دوقلوهام دنیا اومدن بعد از سه روز زردی گرفتن . دیرکز پیش متخصص اومدیم و دستور بستری ...

خداروشکر که بچه‌هات رو سالم بدنیا آوردی عزیزم... زردی هم واسه بچه های الان طبیعیه... ان شاالله بزودی خوب خوب میشن

1398/04/23 12:28