پاسخ به منم 34 سالمه ، تو بچه اولم سن خودم و همسرم خیلی کم بود 20 و 25 خیلی سخت بود البته پدر و مادرم خیلی ح...
منم 28 سالگی ازدواج کردم و خیلی خااام بودم،هم خودم و هم شوهرم از بچه خیلللی میترسیدیم، حتی یک بار ناخواسته باردار شدم و شوکه از ترس قبل از اینکه قلبش تشکیل بشه سقط کردم،یه بار روانی خیللللی بد بهم داد طوری که پیش مشااااور میرفتم ، حتی اینقدر حالم بد بود و اضطراب گرفته بودم تیرویید پرکار گرفتم، میدونستم اون موقع نمیتونم از پس بچه بربیام و شایدم ترس بی موردی بود،مشاور بهم گفت اگه الان بچه بیاری یه بچه مریض میاری، اینقدر حال دوتامون بد بود هی مسافرت میرفتیم،پنج سال هییییچ دعوایی نداشتیم ولی چون عذاب وجدان داشتیم هییی دعوا میکردیم، خیلی دوران سختی بود، بدبختی و بی برکتی هم هیییی میبارید، اینقدر مشکلات زیاد شد که التماس میکردم به خدا که دیگه بسسسه واقعا دیگه توان ندارم، آخرشم یه شب شوهرم گفت بچه دار بشیم? آب بود رو آتیش? دوباره زندگیم به روال قبلش برگشت،و ارامش تو زندگیم اومد، دوران بارداریم و زایمانم وحشتناک بود، بعد از زایمان هم چون مامانم فوت کرده بود و مادرشوهرمم قهر بود، خیالم از شوهرم راحت بود کنارمه و با اینکه رفتم شهرستان خونه بابام که تنها نباشم و خواهرم باشه دو هفته مرخصی گرفت و پیشم موند، چون خواهرمم مجرده همه جور بچه رو شوهرم کشید، خیلی دوران بدی بود بعداز زایمان وای خداروشکر خدا یه بچه سالم بهم داد و ارزشش رو داشت
1399/01/09 08:44