بخاطر همین دعوامون از دادگاه پلیس اومده بود درخونشون بعد مادرشوهرم هی میگفت اسماعیل بدبخته خدابدبختش کرده اله بله منم منم جمع کردم رفتم خونه مامانبزرکم اخر شب ک اومدم دیدم گفتش ما برگ چغندریم نگفتی میخوایی بر ی کجا گفتم ک دلیلی نداره بشما بگم کحا میریمو میام مهم شوهرم بود ک گفتم بهش کجا میرم لال موند
1397/12/21 12:45