به خودش میاد خوبیاتو میبینه خجالت میکشه دس برمیداره

اخه من با ااین طفل معصوم چیکار کنم

پس زیادی لی لی به لالاش گذاشتی

تا یه مدت بازم خوب باش باهاش اگه دیدی برنگشت یهو سرد شو

پیاماشون چجوریه؟چی میگن

شوهرم نه خیلی صمیمیه باهاش نه خیلی جدی

دختره هم سرسنگین حرف میزنه هم یه جورایی براش ناز میکنه

شوهرم بهش گفت دوست دارم

اون گفت نه بابا

احساس میکنم رابطه اشونم تازه شروع شده

حتی میدونه شوهرم زن داره اسمم میدونست

گفت اون زنه کی بود دیشب تو مغازه ات شوهرم گفت مونا

درصورتی که من نبودم

دیشب با گوشیش آن شدم دختره میگه تو گفتی دیگه پیام نده خودت آن بودی شوهرم گفت نه من آن نبودم خواب بودم سر همین دختره خیلی جدی باهاش برخورد میکنه

نمیدونم چی بگم من دیوونم من بودم پیامارو نشون میدادم و ی دعوا و قهر حسابی ک زود جلوشو میگرفتم تا کار از کار نگذشته

الانم شوهرم پیاماشو پاک کردو جواب پیاماشو نداد

من این وسط به شوهرم پیام دادم نوشتم حالم زیاد خوب نیست

اومد جواب منو داد ولی جواب اونو نداد

بهش گفت چی شده گفتم دیشب خواب بدی دیدم و نخوابیدم خوب

بگو خواب میدیدم بهم خیانت میکنی

گفتم یه زنه اومده گفته اینجا خونه منه این شوهر منه اینم بچه منه توبرو بیرون

داغون شدم

گفت انقدر فکرای الکی میکنی

بگو حتی خوابشم تنمو میلرزونه

خوابمو تعریف کردم میگه تورو خدا ولی کن