دور از جون زنیکه اشغال از وقتی فهمیده بود بچه من دختره یه چشم و رویی بالا میومدا
من که سونو انومالی دارم دعا دعا میکنم اول سالم باشه بعدم دخمل
1398/04/10 14:53
//= $member_avatar ?>
بعد جاریم و خاهر شوهرم دوسال از من زودتر عروسی کردن اونا یکیشون دوقلو پسر ای وی اف کرده یکیشونم با کلی دوا درمون حامله شده اونم پسر
1398/04/10 14:53
//= $member_avatar ?>
یه نیگا کنین چ بلاها که سرم نمیاره
1398/04/10 14:55
//= $member_avatar ?>
بعد من تقریبا سه ماه بعد عروسیم بخاطر کار شوهرم رفتم دزفول الانم دوماه اومدم خونه بابامم اون سه ماه ک اونجا بودم با اینکه خونم جدا بود غذا میپختم میبردم براش
1398/04/10 14:55
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
بعد جاریم و خاهر شوهرم دوسال از من زودتر عروسی کردن اونا یکیشون دوقلو پسر ای وی اف کرده یکیشونم با ک...
بدم میاد از ادمای پسر دوست
1398/04/10 14:55
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
بعد من تقریبا سه ماه بعد عروسیم بخاطر کار شوهرم رفتم دزفول الانم دوماه اومدم خونه بابامم اون سه ماه ...
کوفت بخوره
1398/04/10 14:56
//= $member_avatar ?>
بعد دو روز شوهرم اومد خونه کثافط میدونست من چیزی تو خونم ندارم یه بشقاب غذا اورد طبقه پایین داد به جاریم و رفت
1398/04/10 14:56
//= $member_avatar ?>
منم گفتم حالا من به درک پس پسر خودش چی
1398/04/10 14:56
//= $member_avatar ?>
ای دیگه تهش
1398/04/10 14:56
//= $member_avatar ?>
دیگه شوهرمم نموند اونجا گفت پاشو بریم خونه بابات اینا فکر کن ما تا 12 شب منتظر یه نیمرو خشک و خالی بودیم و نیاورد
1398/04/10 14:57
//= $member_avatar ?>
حالا جالب قضیه اینجاست که از عروساش و نوه هاش بگیر تا داماداش هر صبح براشون شیر تازه میبره و بهشون میرسه
1398/04/10 14:58
//= $member_avatar ?>
منم امروز رفتم برای اولین بار قهوه ایش کردم و با ارامش خیال اومدم خونه بابام ?
1398/04/10 14:58
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
یه نیگا کنین چ بلاها که سرم نمیاره
عزیزم پسره و این شیطونیاش دیگه
1398/04/10 14:59
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
منم امروز رفتم برای اولین بار قهوه ایش کردم و با ارامش خیال اومدم خونه بابام ?
بدترم باید میکردی عزیزم
1398/04/10 14:59
//= $member_avatar ?>
من فقط بخاطر شوهرم هیچی نمیگم باهاشون
1398/04/10 14:59
//= $member_avatar ?>
??? من دیگه خداروشکر شوهرمم خوب شناختشون
1398/04/10 15:00
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
عزیزم پسره و این شیطونیاش دیگه
یعنی جونمو به لبم رسونده
1398/04/10 15:00
//= $member_avatar ?>
اسمش چیه؟؟
1398/04/10 15:00
//= $member_avatar ?>
منم پسر داداشام اکثرا میان خونمون شیطونی میکنن ولی یکم از من حساب میبرن ??? یه اخم ک کنم و بد نگاه کنم میشینن زمین