من از مادر شوهرم یه بدی دیدم تا حالا منو مامانمو مادر شوهرمو شوهرم رفتیم بیرون شوهرم خواست منو سورپرایز کنه روز تولدم بود مارو برد پیش یه طلا فروشی مادر شوهرمم نزاشت گفت اگه بخری طلا واسه ژیلا باید واسه ابجیتم بخری شوهرم ماراحت شد امد انقد گریه کرد بیچاره بعدش دوتایی رفتیم بیرون یه انگشتر بزرگ خریدیم دق دادیم
1398/01/29 09:10