کرمانشاهیا

1645 عضو

فک نکن بهش ولش کن

1403/09/15 21:43

منم اینو شنیدم به یوسفی گفتم گفت نه فعلا بده

1403/09/15 22:25

جایی نرفتیم بابا من میخواستم کیف و کفش بردارم اونجایی که خواهرش کار میکنه خودشم پارکینگ کار داشت دارو داشت یه بیست دقیقه اونجا بودیم و برگشتیم اونم با ماشین اصلا راه نرفته

1403/09/15 22:56

دیگه کلا شلوار پاش میکردم چون میدانستم ساعتی یبار میرینه

1403/09/15 23:11

😂تو این روزاس ک این کارو کنم😂 چیکار کنن بنده خداها دوس دارن علائم سرشون تو *** ادما باشه

1403/09/15 23:17

نمیخواد بری بانک

1403/09/16 15:15

خوتوبه حرف گوش نمیدی
چقدبهت گفتم نزدیکی کن بدون جلوگیری
گفتم جاروبکش هرروزاب گرم بگیر روکمرت اسکات بزن حالت گربه برو
پله بیا وبرو
من اووون همه قرص وامپول مصرف کردم اما زایمانم عالی بود چون خودم تلاش کردم

1403/09/16 20:01

28 فدات

1403/09/16 20:52

ولش کو عجله چیزده بذارش ای زمستان او تو گرمتره

1403/09/16 22:33

اکسید میشه تغییر رنگ میده

1403/09/16 22:34

مینا کسگم
چرا. نمیدی ب او شوهر بدبختت

1403/09/16 22:39

نه تازه برگشتیم

1403/09/16 23:13

کجا بودی بسلامتی

1403/09/16 23:16

کاش موهام بر کنه😍😂

1403/09/17 02:21

اگه بدانی من دوروزه چه میکشم نمیگی اون بیچارس اونم با این وضع حاملگیم

1403/09/17 12:05

خیسمون کردی چته

1403/09/17 12:18

مقصر صددرصد خودتی .خدا نکنه ولی با اینکارات داری زندگیت نابوود میکنی. بعد میای میگی ایییی خانما چیکار کنم مچ شوهرم با زنی گرفتم

1403/09/17 12:19

ماخودمونوکشتیم سارارفت😂

1403/09/17 12:21

منم دختر خاله شوهرم از شوهرم خوشش میومده اون روز اومدن خونه خسیورم دور هم بودیم اونم همسن مهلای منه پسره ..هی میامد بغل شوهرم باشوهرم کشتی میگرفت ولا من هیچ احساسی نداشتم تازه من خیلی رو شوهرم حساسم

1403/09/17 12:38

با خسوره 😂

1403/09/17 13:03

ماچ متقابل😆چشم من تا فردا استراحت مکنم میگم سارا گفت

1403/09/17 13:17

آخه میدانه من حساسم و بدم میاد نباید میکرد اول بارم شوهرم که از در آمد تو خانه دختر داییش بلند شد سلامش کرد بچشم بغلش بود دیدم بچش دست بلند کرد سلام کرد بعد همشان گفتن بچه سلامت کرد شوهرمم گفت بدش یه بوسش بکنم‌ اون شبم عصابم‌ خراب شد اما‌ بعدش یادم‌ رفت بهش تذکر بدم بغلش نکنه اما دوباره تکرارش کرد بغلش کرد باهاشم‌عکس گرفت

1403/09/17 13:38

اصلا تو بارداری چرا رفتین باهاشون

1403/09/17 13:49

آره بخدا اصلا نگاش نمیکرد یا باهاش حرف نمیزد در حالی که ‌اون هی حرف میزد و میخندید و مینشست رو به رومان شیر به بچش میداد شوهرم هی نگاش نمیکرد یه ثانیه هم یعنی وقتی من میرفتم دستشویی میامد باهام پشت در میماند تا من بیام بیرون فکر بد نکنم چون میدانه حساسم اما خواستم بترکم ده باره دارم گریه میکنم که بچشو بغل گرفت اونم عکس گرفت هی خودخوری میکنم میگم چرا بهش نپریدم بگم تو چرا عکس میگیری بخدا هر چی از دهنم در اومده دیروز تا حالا به شوهرم کردم گفتم تو ذاتت کثیفه آدم هرزه ای هستی که گرفتیش بغل

1403/09/17 16:08

میدانم رفتارم از اول تا آخر غلط بوده اما هی حرص تو دلمه میخوام سکته بکنم بخدا قسم نمیدانم چه بکنم یکم آروم بشم یعنی از صبح صد باره میزنه به سرم یه پیام بدم به اون زنه بگم تو مرض داشتی عکس گرفتی کلا قاطی کردم

1403/09/17 16:12