مادران سیستان و بلوچستان

1898 عضو

زمان من 400بود

1403/10/27 19:15

ن باوا 680 هست
البته با کد سیستمی دکتر ثبت کنه

1403/10/27 20:41

هتل نگین مصلی زمین بازی استخر سونا و جکوزی فروشگاه همه چی داره

1403/10/27 20:59

با فاطیما ؟؟فکز نکنم وقت بکنه اون ک سرش خیلی شلوغه من فاطیما پرستار رو میگم که زابل هست

1403/10/27 21:34

خب پس مبارک 😍اینم بگو بده بره هرچی شد ماشین دارین خدارو شکر خونه هم دارین دیگه هیچی 😁

1403/10/27 22:29

شنبه هم ثبت نام داره ثبت نام می‌کنی ؟

1403/10/28 06:55

امکان داره از شیر خشک باشه

1403/10/28 12:23

فوقش مواد کنه ک اونم نیازشه بهش اعتیاد داره بیماره

1403/10/28 17:16

استامینوفن 325 ساده هم مشکلی ندارع

1403/10/29 12:10

شوخی میکنم باهاش میگم پاشو دختر یه راه برو یه کاری بکن آخر بچت رشد نمیکنه من ویادت نمیاد مثل کوزت کار میکردم میگه آره بخدا تو چطوری اینهمه پله رو میرفتی روزی ده بار میومدی تمام کارتم میکردی😂😂

1403/10/29 13:28

خونه هس دوتا زمینم داریم اینا از زمین های ک گرفتیم نمیدونن وکالت محضری داده شوهرم ب باباش برای اجاره خونه

1403/10/29 14:13

پیاز ،زعفرون زیاد،سس سفید ،ابلیمو،نمک،روغن
پیاز ،زردچوبه،پودر پاپریکا ،سس،ابلیمو،نمک،روغن

1403/10/29 15:33

من تو دوسالگی پسرم،15 هفته حامله بودم
مثل ایشون
ناخواسته هم باردار نشدم
خودمون خواستیم فاصله بچه ها کم باشه
سخت بود اولاش
ولی الان راحت شدم🤒

1403/10/30 15:53

کی میره زابل😂

1403/10/30 21:31

سلام .من ک ماهان یک ماه هست خودش سینمو پس زد دیگه نخورد .شیر خشک میدمش

1403/10/30 21:42

بعضیا آب تو شیشه شیر میدن
یام پستونک
بچه فقط میخاد بمکه چیزی رو تا خودش رو خواب کنه

1403/10/30 22:08

من برای بچه دومم مصرف کردم ماه های آخر بارداری دکتر بهم داد

1403/10/30 23:18

دکتر هم بردم برا سرماخوردگی و وزنش ک کم کرده دارو داد گفت2هفته دیگه بیاریش ببینم

1403/10/30 23:21

چن هفته بودی؟چقد زود ب 2 رسیده

1403/11/01 15:35

من اینو نداشتم ک بدونم ولی فوق العادست بیش از حد رضایت داره همه هم راضین از هر محصولی ک استفاده کردن

زیر 450 همشون این ماهگون 399 بود
دو هفته هم طول کشید رسید

1403/11/01 18:15

دایرکت پیج اصلی صد سالم بگذرع جواب نمیدع

تو سایت همه چی با مشخصات وتوضیحاتش نوشته من طبق همونا برا خودم و مامانم سفارش دادم
اون پیج دیگش پیام بده برای مشاوره

1403/11/01 19:20

من فقط بار اوله امشب دیدم
میتونم پیوی عکسشو بفرستم

1403/11/01 21:27

فردای عروسیمون بود که مثل بقیه عروس دوماد ها توقع داشتیم همه زنگ بزنن حال بپرسن دعوت کنن منتها از منو شوهرم سوت کور بود ظهر هم همینطورگذشت رفتیم بیرون دور بزنیم برادرهمسرمو دیدیم که فقط دستی تکون داد فوری رفت تو خونه اش برامون تعجب داشت که تحویل نگرفت ب پدر مادرم زنگ زدم یه احوال پرسی ساده ایی کردن قطع کردن و خانواده همسرم هم ب همین طریق شب شد خبری از هیچکس نبود انگار ن انگار ما دیشب عروسیمون بود همه دور هم بودن ولی امروز اصلا هیچکس توجه نمیکرد احساس خستگی فراوان می کردیم که میگفتیم طبیعیه ولی انگاررداشت خیلی بدتر میشد ساعت 12 شب اینا بود که تو تب داشتیم میسوختیم عرق سرد می‌کردیم کارمون کشید ب بیمارستان رفتیم بیمارستان بله کرونا گرفتیم تو همون زمانی که بیمارستان بودیم داییمو دیدیم نرفتیم پیشش که یوقت مبتلا نشه و رفتیم خونه اونم با سرم ک بهمون وصل بود فردا شد ب همین طریق گذشت ما هم اصلا حال خوشی نداشتیم و ناراحت از اینکه چرا بقیع خبری نمیگیرن البته ماهم بدمون نمی اومد که خبر نمیگیرن که یه وقت اونا مبتلا نشن که مامانم زنگ زد گفت کرونا گرفتیم خواهرزادم همون شب بستریش کردن درگیر بودن و نخواستن ناراحت بشم خانواده همسرم پدرشوهرم ریه هاشو درگیر کرده بود و تمام کسایی ک عروسیمون اومدن کرونا گرفتن و نمیخواستن بگن و همه درگیرن بودن برادرشوهرم هم بخاطر همین تندی رف تو خونه اش مارو تحویل نگرفت داییم بخاطر کرونا اومده بود بیمارستان و خدا رو شکر بخیر گذشت ..نمیشد گفت خاطره ی شیرینی هس ولی اگرم تلخه یه شیرینی خاص توشه



خانوما سازمان شوهرم گفته خاطر از دوران عروسیتونو بگید این خوبه نوشتم جایی غلط داشت بگین یا بهتر میشد توضیح داد بگه

1403/11/01 22:15