دور همی دوستانه

2 عضو

پاسخ به

میخواسته حرسش سر زعفرون خوردن در بیاره

نمی خوردم.شما گفتین ترسیدم.رفتم‌گریه کردم

1398/08/01 02:01

پاسخ به

من می خواستم لباسایی که از خونه ی بابام اوردمو آتیش بزنم که بره پالتوی گرون بخره برام.گفتم بیخیال می...

ای بابا گلی یه وانت لباس آوردم از خونه بابام ولی اینجا ذره ای دلخوشی ندارم

1398/08/01 02:12

پاسخ به

ای بابا گلی یه وانت لباس آوردم از خونه بابام ولی اینجا ذره ای دلخوشی ندارم

اخه ما چه احمقیم.ملت می رن میخرن.ما چرا این‌کارو کردیم.بزار نشونت بدم.عکس بندازم

1398/08/01 02:24

پاسخ به

اخه ما چه احمقیم.ملت می رن میخرن.ما چرا این‌کارو کردیم.بزار نشونت بدم.عکس بندازم

فسقل جا دادن من تمام لباسام تو کاوره الان ماتم گرفتم لباس کلفتامو پالتوهامو بیارم از خونه مامانم کجا بزارم

1398/08/01 02:27

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1398/08/01 02:28

پاسخ به

تصویر

این حالا یه قسمتشه

1398/08/01 02:28

پاسخ به

تصویر

منم دارم از این بقچه فرنگیا.پره لباسه

1398/08/01 02:29

چقدر برای شوهرم خریدم.برای خودم‌نه

1398/08/01 02:30

اشتباهه ک همه رو برداشتیم آوردیم

1398/08/01 02:31

انگار مدال میدادن بهمون

1398/08/01 02:31

چندتا از عکسام نیومد.حال ندارم از کمدم‌عکس بندازم

1398/08/01 02:31

منم کمدم پذیرایی بالای کمد پر لباس

1398/08/01 02:32

پاسخ به

اشتباهه ک همه رو برداشتیم آوردیم

من همه رو قشنگ میشورم.فردا می برم‌می دم مستحق.میشناسم

1398/08/01 02:32

پاسخ به

انگار مدال میدادن بهمون

فک می کردیم شوهرامون میگن به به و چه چه چه زنه قانعی داریم.حرصم میگیره خواهر شوهرم تو دعوای اخیر بهم‌گفت تو لباس زیاد می خری.فک‌کرده داداشش خریده

1398/08/01 02:33

من 10 ماهه اومدم خونه شوهر یه مانتو نخریدم نه که نداشته باشه ها داره ولی اصلا خودم ضعف ندارم

1398/08/01 02:33

پاسخ به

فک می کردیم شوهرامون میگن به به و چه چه چه زنه قانعی داریم.حرصم میگیره خواهر شوهرم تو دعوای اخیر بهم...

بگو اوسکول جان لباسای خودمه

1398/08/01 02:33

پاسخ به

من 10 ماهه اومدم خونه شوهر یه مانتو نخریدم نه که نداشته باشه ها داره ولی اصلا خودم ضعف ندارم

به خدا من سه ساله اومدم یکی دوتا مانتو خریدم فقط

1398/08/01 02:34

لباس تو خونه که از خونه ی بابام اوردم

1398/08/01 02:34

پاسخ به

بگو اوسکول جان لباسای خودمه

مجبورش کردم زنگ بزنه خواهرش.گفت لباسا رو قبل از من داشته از خونه ی باباش اورده

1398/08/01 02:35

من لباسامو آوردم ریختم اینجا جمع کنم ماددشوخرم دید گریه کرد از حسودیش

1398/08/01 02:35

پاسخ به

من لباسامو آوردم ریختم اینجا جمع کنم ماددشوخرم دید گریه کرد از حسودیش

گریه برای چی؟

1398/08/01 02:35

پاسخ به

مجبورش کردم زنگ بزنه خواهرش.گفت لباسا رو قبل از من داشته از خونه ی باباش اورده

دمش گرم

1398/08/01 02:35

پاسخ به

دمش گرم

اگه زنگ‌نمی زد می رفتم خونه ی مامانم.

1398/08/01 02:36

پاسخ به

گریه برای چی؟

خودشون ندیدن که بیچاره ها

1398/08/01 02:36

پاسخ به

خودشون ندیدن که بیچاره ها

???????

1398/08/01 02:36