سعی کن زیاد راه بری
باشه نهایت تلاشگو باید بکنم
1398/04/03 03:03
نمیدونم شانسه منه اصلاااا مادروپدرم ناااا ندارن
خدا سایشونو نگه داره عزیزم
1398/04/03 03:03
خدا سایشونو نگه داره عزیزم
قربونت عزیزم همچنین
1398/04/03 03:04
شوهرمم گیرررداده فردابخاطر من زنگ بزن ب خواهرم بگو اگه بیای خوشحال میشیم گفتم نه خیلی اصرارکرده
تو نباید زنگ بزنی اونا باید پیشنهاد بدن
حالا اگر باهم صمیمی هستین یه حرف دیگه س
من اومدم خونه رفتم حموم
رفتی خونه خودت؟
1398/04/03 03:04
تو نباید زنگ بزنی اونا باید پیشنهاد بدن حالا اگر باهم صمیمی هستین یه حرف دیگه س
نه صمیمی نیستیم اصلاااا.ازطریق مادرشوهرمو خودش ب شوهرم گیرررداده بود میخوام بیام
1398/04/03 03:05
چطورین شب زنده دارها?
تو چطوری جیگرم ❤
1398/04/03 03:05
رفتی خونه خودت؟
ن مادر شوهرم اما اون میره سرکار چهار صب میره هشت شب میاد
1398/04/03 03:05
نه صمیمی نیستیم اصلاااا.ازطریق مادرشوهرمو خودش ب شوهرم گیرررداده بود میخوام بیام
عنترخانوم چرا مستقیم نگفت به خودت
1398/04/03 03:05
ن مادر شوهرم اما اون میره سرکار چهار صب میره هشت شب میاد
کارش چیه مگه؟ ?
1398/04/03 03:06
کارش چیه مگه؟ ?
تو شرکت کار میکنه
1398/04/03 03:06
حالاشوهرم میگه زنگ بزن الکی بگو خوشحال میشم بیای
حالا زدی هم اشکال نداره بخاطر شوهرت
1398/04/03 03:06
تو شرکت کار میکنه
اخه 4 صبح؟
1398/04/03 03:06
عنترخانوم چرا مستقیم نگفت به خودت
ب شوهرم گفتم اون ب من باید بزنگه بعد زنگ زد 1ماه پیش گفت مادرت نمیتونه برسه من میام.یجوری گفت
1398/04/03 03:06
خودمونیا
1 عضو
