خودمونیا

1 عضو

نتونستم سوپ درست کنم سنگین شدم

1398/04/03 18:50

تو که سزارینی عزیزدلم استرس ندا ه

1398/04/03 18:50

گقته تا9بخور شام سبک

1398/04/03 18:50

استرس ماجراهای بعدش

1398/04/03 18:50

وای مریم من خونم ترکیده زن داداشم امشب حرکت میکنه نمیتونم راه برم دیشبم کلا نخوابیدم تازه از بیمارستان رسیدم
دوباره گفتم بیخیال یکم استراحت میکنم بعد پامیشم

1398/04/03 18:51

مادرشوهرم وخواهرشوهرم ب همهههه پخش کردن که صبح میزام

1398/04/03 18:51

خدالعنتشون کنه فرداهمه عکس میخوان حالا

1398/04/03 18:51

عیب نداره بیخیال باش

1398/04/03 18:51

حالا شام. چی میخوری ؟

1398/04/03 18:51

شیر وخرما بخور

1398/04/03 18:51

اخر شبم باز بخور

1398/04/03 18:52

ازصبح شیرینی وشیرخوردم اب خوردم الانم تن ماهی وبرنج خوردم نتونستم چیز دیگه درست کنم

1398/04/03 18:52

عیب نداره فدای سرت

1398/04/03 18:52

یکم استراحت کردی سوپ درست کن برای بعدت

1398/04/03 18:52

اره بخدا دست تنهایی خیلییی سخته

1398/04/03 18:53

میدونم عزیزم ولی وقتی چاره ایی نیست ادم مجبوره قویی باشه

1398/04/03 18:53

دعاکن انقدرحرص میخورم سینه هامو فشار میدم چیزی درنمیاد انگار خشکه

1398/04/03 18:53

ازچهارشنبه روزگارم سیاهه بااین قوم شوهر

1398/04/03 18:54

اولا حرص نخور بخاطر خودتو بچه مونه لقه بقیه

1398/04/03 18:54

خواهرشوهرمو مادرشوهرمم خیلییی تاثیرمیزارن ب شوهرم خدارحم کنه

1398/04/03 18:54

دوما معلومه که الان شیر نمیاد گلم

1398/04/03 18:54

خدابهم رحم کنه

1398/04/03 18:55

نگران نباش بوقتش میاد یادته تانیا شیر نداشت الان میریزه ازش

1398/04/03 18:55

الان بیادخونه میخواد بحث کنه که زنگ بزن ب خواهرم

1398/04/03 18:55

اسیرشدم بخدا

1398/04/03 18:55