"گروه خودمونی" مادران مرداد شهریور ۹۷

1 عضو

پاسخ به

اهان نه زیاد ولی تبلیغ خیلی دوس داره

آخه میگه منو بغلم کن منم براش کارتون میزارم گاهی??

1398/04/07 16:57

پاسخ به

اب شد بچه ی کیلو در عرض شش روز ک اونجا بودیم سیل و برف و بارون سنگین باعث شده بود جاده های کوفتی اون...

اره همه جاده ها بسته بود لامصب همه گیر افتاده بودن

1398/04/07 16:58

پاسخ به

آخه میگه منو بغلم کن منم براش کارتون میزارم گاهی??

دختر من نگاه نمیکنه وگرنه میزاشتم نگاه کنه

1398/04/07 16:59

پاسخ به

امان از این حرفاشون?

اره تازه وقتی ب شوهرم میگفتم دکتر گفت بستری بشه این ستا علایم کنار هم اورژانسیه وضعیتش و من مسعولیت قبول نمیکنم هم تب هم اسهال هم استفراغ و شیر و غذا نخوردن و شب بیداری و دارو سر وقت اونم بچه ای ک نمیخورد فقط گریه میکرد جگرم کباب شده بود دگ

1398/04/07 17:00

همه چپ چپ نگام میکردن میگفتن تو زیر گوش علی میخونی ک بچرو ببرید بدید ب اون بیمارستان کثیف تا سوراخ سوراخش کنن و ...

1398/04/07 17:01

پاسخ به

اره تازه وقتی ب شوهرم میگفتم دکتر گفت بستری بشه این ستا علایم کنار هم اورژانسیه وضعیتش و من مسعولیت ...

وای چقدر حالش بد بوده طفلی

1398/04/07 17:01

ی حرفایی میزدن حالم واقعا ازشون بهم میخورد بی فرهنگا بیمارستان و کشتارگاه میدونن

1398/04/07 17:01

پاسخ به

همه چپ چپ نگام میکردن میگفتن تو زیر گوش علی میخونی ک بچرو ببرید بدید ب اون بیمارستان کثیف تا سوراخ س...

اه چقدر نفهم بودن چجوری دلشون میومده بچه رو تو اون حال ببینن

1398/04/07 17:02

میگفتن تو زنی بشین کنار بچت پرستاری کن ما هم اینقدر ازین موردا بچه هامون تا بزرگ شن داشتن حالا چون داماداشون و پدر شوهرم ب بچه و زنشون بها ندادن و اونا ب این سرنوشت تلخ گرفتار بودن باید سر منم میومده فک کن

1398/04/07 17:03

پاسخ به

ی حرفایی میزدن حالم واقعا ازشون بهم میخورد بی فرهنگا بیمارستان و کشتارگاه میدونن

چقدر خنگ بودن بچه که زبون نداره بگه کجام درد میکنه ..آدم میبره بیمارستان که از همه لحاظ مراقبش باشن

1398/04/07 17:03

هه بدتری حالش هم تازه از چشم من میدیدن

1398/04/07 17:03

اصلا هیچی نمیخورد هیچی بخدا ن شیرمو ن دارو ن غذا

1398/04/07 17:04

پاسخ به

میگفتن تو زنی بشین کنار بچت پرستاری کن ما هم اینقدر ازین موردا بچه هامون تا بزرگ شن داشتن حالا چون د...

چه حرف اشتباهی میزدن آخه مگه میشه بچه با این حال بود و نگه داشت تو خونه

1398/04/07 17:04

پاسخ به

اصلا هیچی نمیخورد هیچی بخدا ن شیرمو ن دارو ن غذا

بچه که مریض میشه اول غذا خوردن رو کنار میزاره

1398/04/07 17:04

اونام تو اون شش روز جهنمی روزی با ی طب سنتی و راهکار جدید چرت میومدن بچمو موش ازمایگاهی میکردن

1398/04/07 17:04

پاسخ به

هه بدتری حالش هم تازه از چشم من میدیدن

وا??

1398/04/07 17:04

پاسخ به

اره همه جاده ها بسته بود لامصب همه گیر افتاده بودن

اره

1398/04/07 17:05

پاسخ به

اه چقدر نفهم بودن چجوری دلشون میومده بچه رو تو اون حال ببینن

دلشون میومد هی ام ب من دلداری چرت میدادن

1398/04/07 17:06

پاسخ به

اونام تو اون شش روز جهنمی روزی با ی طب سنتی و راهکار جدید چرت میومدن بچمو موش ازمایگاهی میکردن

شمام اجازه نمیدادی خوب بچت بوده حق داشتی نزاری چیزی بدن بهش

1398/04/07 17:06

پاسخ به

چقدر خنگ بودن بچه که زبون نداره بگه کجام درد میکنه ..آدم میبره بیمارستان که از همه لحاظ مراقبش باشن

اره با دوتا سرم تقویتی جون برمیگشت ب بدنش

1398/04/07 17:06

پاسخ به

اره با دوتا سرم تقویتی جون برمیگشت ب بدنش

بیمارستان به خاطر همین چیزا خوبه باز چون بچه چیزی نمیخوره حداقل سرم میزنن یکم جون بگیره

1398/04/07 17:08

پاسخ به

چه حرف اشتباهی میزدن آخه مگه میشه بچه با این حال بود و نگه داشت تو خونه

اره همه شون دکترن متخصص اطفالم هستن هر کی ی زری میزد یکی اب سیب یکی موز یکی لعاب برنج و چیزای دگ ک یادم نمیاد الان و جالبه با همه اون چیزا بدتر میشد هم اسهالش هم استفراغ

1398/04/07 17:09

پاسخ به

بچه که مریض میشه اول غذا خوردن رو کنار میزاره

اره

1398/04/07 17:09

ای بابا چه چیزا آدم میشنوه اصلا از مادر دلسوزتر برا بچه کیه

1398/04/07 17:10

پاسخ به

وا??

والا میگفتن اهمیت نمیدی ول کردی مادر نیستی همش میگی دکتر دکتر البته ن رو در رو ها از گوشه کنار میشنیدم

1398/04/07 17:10