فروردین پارسال رفت مکه بهش گفتم یاده منم باش بعد که اومده تا ماه پیش میگف یه لباس بچه آوردم برات بهم نمیداد فقط میگف. یه ماه پیش جلسه خونش بود رفته بودم سفره امام حسن و که جمع کردم گفت حاجت میگیری و فلان من خندیدم .گف بیا لباس بچه رو بهت بدم یه لباس دوخته بود اندازه بچه موشم نبود بهم داد گفت بیا اینو دوختم به نیتت حالا عمم نمیدونست من حامله م تو چهارماهم خندیدم بهش گفتم عمه دیر دادی بچه من ازین لباسه بزرگتره
1403/02/04 12:34