ی وقتایی دلم اینقد میگرفت دوست داشتم میرفتیم مشهد شوهر کار داشت بلیط میگرفت یه روزه میرفتیم برمیگشتیم
1398/04/28 20:15
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
منم مشهد?
آن شاالله نی نی هامون میان با اونا میریم
1398/04/28 20:15
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
ی وقتایی دلم اینقد میگرفت دوست داشتم میرفتیم مشهد شوهر کار داشت بلیط میگرفت یه روزه میرفتیم برمیگشتی...
چه خوب
1398/04/28 20:16
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
من اینقد دلم مسافرت میخاد?
منم شوهرم الان بامامانش میرن نور مازندران یه هفته تفریح من هیچ جا مجبورم تحمل کنم
1398/04/28 20:16
//= $member_avatar ?>
یا مجردی همه جا میرفتم الان نشستم خونه
1398/04/28 20:16
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
منم شوهرم الان بامامانش میرن نور مازندران یه هفته تفریح من هیچ جا مجبورم تحمل کنم
چه بد
1398/04/28 20:16
//= $member_avatar ?>
منم همه جا رفت اما این ماه اخرو گفتم نرو
1398/04/28 20:16
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
منم شوهرم الان بامامانش میرن نور مازندران یه هفته تفریح من هیچ جا مجبورم تحمل کنم
من میمیرم شوهرم بره بگرده من تو خونه?
1398/04/28 20:16
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
من میمیرم شوهرم بره بگرده من تو خونه?
من خونه پدرم اومدم
1398/04/28 20:18
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
همش چند هفته مونده تواونجا شش ساعت راه برای من خوب نیست
اره فعلا استراحت کن بیرون همیشه هست
1398/04/28 20:18
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
من خونه پدرم اومدم
اها
1398/04/28 20:18
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
اره فعلا استراحت کن بیرون همیشه هست
اره این سختی کشیدم فقط چند هفته مونده
1398/04/28 20:19
//= $member_avatar ?>
الکی از الان آرایش کردم میگه یک ساعت دیگه میریم
1398/04/28 20:19
//= $member_avatar ?>
یک ساعت دیگشم دو ساعتی میشه
1398/04/28 20:19
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
اره این سختی کشیدم فقط چند هفته مونده
انشالا ب سلامتی میاد
1398/04/28 20:20
//= $member_avatar ?>
من ک پروندمو گذاشتم زیر بغلم هر جا میرم دنبالمه??
1398/04/28 20:20
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
انشالا ب سلامتی میاد
مرسی همچنین ?
1398/04/28 20:20
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
من ک پروندمو گذاشتم زیر بغلم هر جا میرم دنبالمه??
??
1398/04/28 20:20
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
??
والا ب خدا ی وقت ی جا بودم و زاییدم
این مرد کنمیزاده تو خونه بشینم
1398/04/28 20:21
//= $member_avatar ?>
از خونه خودمون تا بیمارستان 10 مین راهه اما از خونه مامانم اینا 1ساعت
1398/04/28 20:22
//= $member_avatar ?>
کار خوبی میکنی
1398/04/28 20:23
//= $member_avatar ?>
این منو یاد روز عروسیم انداخت مادرشوهرم همچین آرایش کرده بود جلودر حیاط مادرش بود منو شوهرم توماشین به شوهرم گفتم این زنیکه کیه چقد مالیده شوهرم چشماش دراومد ازتعجب بعد بیشتر توجه کردم دیدم مامانشه???