ارسال شده از سر زاعو دیدن خاله همسرم بدون اینکه ب من خبر بده اومد
اونم جاریم یهو زنگ زد که الان میاد پایین من گفتم کار دارم و...گفت باشه چنددقیقه دیگ میاد شانسی اون لحظه خواهر شوهرم اومد پیشم منم اصلا خاله شوهرمو زیاد ندیدم
دیگه اومد و رفت بعد فهمیدم خانم زنگ زده ننش اومده پیشش
دیشب خونه مادرشوهرم بودیم میگه خالش به تو چقدر داد گفتم نمیدونم نشموردم.میگه وا مگه میشه
ولی کاش ب من خبر میدادی میگفتم کسی میومد پیشم میگ منم یهو خبردار شدمگفتم بالاخره اونقدری وقت داشتی که به مامانت گفتی اومد پیشت اخه من زیاد خالشو نمیشناسم میگه من زنگ زدم گوشیت جواب ندادی گفتم دوقدم راه بود میومدی میگفتی
به هرحال من دوست ندارم کسی توو این اوضاع کرونا بی هماهنگی بیاد خونم
تا اخر دیگه منو نگاهم نکرد اخماشم برام ریخت
1399/04/07 18:27