دورهمی دوستان

0 عضو

پاسخ به

اره این باید ادم بشه

ادم که نمیشه ولی حب بفهمه که میفهمی و تا الان احترامش داشتی

1398/06/18 19:37

پاسخ به

نه نمیدونست میشنوم

کسکش?

1398/06/18 19:37

امروز اومد میگفت هوااا خییییلی سرده منم تن ارسام سیوشرت پوشیدم داشت میرفت گفت اوووف انقد تن بچه لباس پوشیدی ک نمیتونه تکون بخوره

1398/06/18 19:37

اره حالا ک اونا تورو ب چشم عروس میبینن

1398/06/18 19:37

توهم باهاشون مث عروس رفتار کن

1398/06/18 19:37

پاسخ به

ادم که نمیشه ولی حب بفهمه که میفهمی و تا الان احترامش داشتی

اره دیگه باید ادبش کنم

1398/06/18 19:37

پاسخ به

اره حالا ک اونا تورو ب چشم عروس میبینن

??

1398/06/18 19:37

پاسخ به

اره حالا ک اونا تورو ب چشم عروس میبینن

دقیقا

1398/06/18 19:37

پاسخ به

امروز اومد میگفت هوااا خییییلی سرده منم تن ارسام سیوشرت پوشیدم داشت میرفت گفت اوووف انقد تن بچه لباس...

وااااییییی *** مادرجنده استغغرالله شب عاشورا تو سرت بخوره این نذزی که میدی???

1398/06/18 19:38

پاسخ به

امروز اومد میگفت هوااا خییییلی سرده منم تن ارسام سیوشرت پوشیدم داشت میرفت گفت اوووف انقد تن بچه لباس...

جلو شوهرم سرش داد زدم گفت تاسوعا هس لباس سفید تن بچه نکن سیوشرتش سفید بود گفتم مکه بچه حالیش میشه ک گفتم سرما بخوره بهتره ؟؟؟؟ دوس داری مشوی استین کوتاه بپوشم‌تنش مردم‌بگن افرین مشکی پوشید اونوقت مریض شه بدبختیاش مال من شه

1398/06/18 19:39

پاسخ به

جلو شوهرم سرش داد زدم گفت تاسوعا هس لباس سفید تن بچه نکن سیوشرتش سفید بود گفتم مکه بچه حالیش میشه ک ...

آرزو با شوهرت خوب شدی؟؟؟؟؟

1398/06/18 19:39

پاسخ به

جلو شوهرم سرش داد زدم گفت تاسوعا هس لباس سفید تن بچه نکن سیوشرتش سفید بود گفتم مکه بچه حالیش میشه ک ...

شوهرت چیزی نگف؟اونم میدونه عاصی شدی از دستشون دیک

1398/06/18 19:40

اخ سرم???

1398/06/18 19:43

نمیدونی امروز چ بلایی سرم اورو این *** کلید شده بود تو هر ده قدم میگفت بچه رو بده ب من بچه ک میرفت بغاش غش میکرد از گریه

1398/06/18 20:02

??

1398/06/18 20:02

پاسخ به

آرزو با شوهرت خوب شدی؟؟؟؟؟

دیشب اومد سمتم اول بی محلی کردم بعد دیدم شروع کرد ب حرف زدن...

1398/06/18 20:02

ارسام تازه خوابیده دوست ندارم برم خ مادرشوهرم بیدارش میکنن میخوام قشنگ بخوابه سبک شه

1398/06/18 20:03

پاسخ به

خب

هی خودشو بهم چسبوند و بحاطر عصبانیتش عذرخواهی کرد گفت ارزو فقط با تو بحثم نشد سر کار هم دعوام شد زدم تموم وسیله هارو شکوندم

1398/06/18 20:04

گفت خیییییلی فشار عصبی رومه هیچی درکم نمیکنه گفت من شدم سربازی ک به همه خدمت میکنه .. شروع ب فلسفی صحبت کردن

1398/06/18 20:04

خب

1398/06/18 20:05

الانم اس داده چطوری نفس ارسام در چ حاله و ... کلی قربون صدقه رفت بعد گفتم زودتر بیا ارسامو نگه دار ب کار خونه برسم گفت استراحت کن خودم اومدم خونرو عروسک میکنم??

1398/06/18 20:05

قسم خوردم بهش گفتم بخدا قسم تهدید نمیکمم ولی یباااار دییییگه همچین اتفاقی بیفته دییییگه منو اینجا نمیبینی

1398/06/18 20:06

خرید وسایلتو

1398/06/18 20:07

گفتم زن داداشت چرا باید از زندگی ما خبر داشته باشه گفتم من فال گرفتم زنه گفت جاری بزرگت خیلی ازین دعوا خوشحال شد ولی ب طاهر نشون میده ک ناراحته

1398/06/18 20:07

پاسخ به

خرید وسایلتو

اون نخرید با پدرشوهرم رفتیم خریدیم پدرشوهرم 2 تومن پولشو زد ب جیب هی میگفت جای دیگه ندارن و کلا اون مارکی ک خواستم نگرفتم حالا بعد عاشورا میریم پس میدیم

1398/06/18 20:08