مادران اردیبهشت ۹۹

403 عضو

از منم فامیلش بخشایشه
خیلی خوبه

1398/07/09 15:40

بهرام وندی مرد هست و کارش خیییلی خوبه البته فقط سزارین انجام میده

1398/07/09 15:42

من خونه مامانم بودم فهمیدم باردارم...ساعت هفت زنگ زدم بهش خواب و بیدار بود بهش گفتم چرا گرفتی خوابیدی مگه بابا ها باید بخوابن هنگ کرده بود میگفت دروغ میگی??????بعدم فلاسک چایی بجای اب داغ اب یخ ریخته بود توش??????

1398/07/09 15:45

پاسخ به

من خونه مامانم بودم فهمیدم باردارم...ساعت هفت زنگ زدم بهش خواب و بیدار بود بهش گفتم چرا گرفتی خوابید...

آخی بنده خدا از ذوقش ندونسته چیکار میکنه

1398/07/09 15:46

اره یسال بود اقدام بودیم تو اوج ناامیدی فسقل اومد

1398/07/09 15:47

پاسخ به

نه خیلی اتفاقی شد خیییییلی.با وجود قرص خوردن من

چ جالب??

1398/07/09 16:01

پاسخ به

من 7 ماه شما چی ؟

من دی96 ی سقط داشتم ازفرودین97اقدام کرده بودیم تقریبا1سال و4ماه

1398/07/09 16:02

پاسخ به

من خونه مامانم بودم فهمیدم باردارم...ساعت هفت زنگ زدم بهش خواب و بیدار بود بهش گفتم چرا گرفتی خوابید...

????????

1398/07/09 16:03

پاسخ به

اره یسال بود اقدام بودیم تو اوج ناامیدی فسقل اومد

??????

1398/07/09 16:03

پاسخ به

اره یسال بود اقدام بودیم تو اوج ناامیدی فسقل اومد

خب به سلامتی

1398/07/09 16:03

پاسخ به

من دی96 ی سقط داشتم ازفرودین97اقدام کرده بودیم تقریبا1سال و4ماه

عزیز
چه خوب ان شاءالله سلامت دنیاش بیاری

1398/07/09 16:04

پاسخ به

عزیز چه خوب ان شاءالله سلامت دنیاش بیاری

مرسی عزیزم.انشاءالله????

1398/07/09 16:04

من استرس غربالگری دارم

1398/07/09 16:05

پاسخ به

من استرس غربالگری دارم

از الان ؟ اونکه 12 هفته است منکه نزدیکشم استرسشو دارم
برا قلبش رفتی ؟

1398/07/09 16:06

من اولین سونو رفتم 6هفته قلبشم خدارو شکر بود

1398/07/09 16:07

الان 8هفته هستم

1398/07/09 16:07

اها
خب من 8 هفته رفتم برا قلبش

1398/07/09 16:12

پاسخ به

دارم میرم سونوگرافی واسم دعا کنید

انشاالله شاد برگردی

1398/07/09 17:06

من با همسرم قهر بودم شبشم تنها بودم و اون سر کار بیبی چک گرفتم زدم بعدش چون اعصابم خورد بود بجا خوشحالی کلی گریه کردم نمیدونستم باید خپشحال باشم یا ناراحت بعدشم عکس بیبی فرستادم براش گفتم بیا کار خودتو کردی ???

1398/07/09 17:11

اونم طبق معمول فک میکرد سرکارش گذاشتم باورش نشد خودمم شک داشتم صبح باز بیبی زدم اونم صب اومد اشتی کردیم و کلی عذر خواهی کرد و رفتیم ازمایشگاه ک گف مثبته

1398/07/09 17:12

قرار بود ب هیچکی نگیم شب تاسوعا بود گفتمش میخای ب خواهرت بگی اونم بش گفت حست چیه داری عمع میشی . چون خیلی سرکارشون گذاشته بودیم باور نکرد بعد ک دید جدی هستیم جیغ و بغل بعدشم ب مادرشوهرم گفت دوس داری چی صدات کنه ننه مامان مامان بزرگ

1398/07/09 17:13

اونم هنگ بود میگف چی‌کی گفت داری مادربزرگ میشب

1398/07/09 17:14

مامانمم مسافرت بود زنگش زدن گفت چن شب پیش ی بچه دیدم انقد ناز بود همش میگفتم کی بشه بچه تورو بغل کنم گفتم خب کاش ی چی دیگه از خدا میخاسی

1398/07/09 17:14

ارزوت براورده شد

1398/07/09 17:14

پاسخ به

قرار بود ب هیچکی نگیم شب تاسوعا بود گفتمش میخای ب خواهرت بگی اونم بش گفت حست چیه داری عمع میشی . چون...

آخی عزیزم مبارک باشه.منم روز عاشورا خودم خواب دیدم بچمونو از بیمارستان داریم میاریم خونه و من همش به شوهرم میگم وای ببین چه تمیزه اصلا مثل بعضی بچه ها نیست چشماشم رنگ چشمای خودته تا اینکه 4شنبه هفته پیش دیدم اومده تو زندگیمون

1398/07/09 17:27