مادران اردیبهشت ۹۹

403 عضو

پاسخ به

خداروشکر خب ما همه چیمون اوکی بود خونه و ماشین و اینا خداروشکر دیگه یه نی نی کم بود که ب لطف خدا شد

دقیقااا ماهمممم,الحمدالله همه چی اوکی شد

1398/07/09 20:40

شما چند سالتوون؟

1398/07/09 20:40

پاسخ به

به شما از این ویتامین د 3 دادن ؟

به منم دادن اینو
گفت چجوری بخوری؟

1398/07/09 21:31

من هفته پیش خونه مامانم بودم. گفت نمی‌خواست برا من نوه بیارین، گفتم آخر ماه اسباب کشی دارم بذار جابجا بشم بعدش یه فکری میکنیم
گفت آخه چند شب پیش خواب دیدم بچتو دادی بغلم، گفتم هر وقت اومد حتما میدم شک نکن
گفت خواب دیدم دوقلوان، یه دختر و یه پسر. گفتم دیگه چیییی... چه خبره.....
بیچاره نمیدونه داره مامان بزرگ میشه?

1398/07/09 21:35

مامان من بشدت دلش میخواد من بچه دار شم

1398/07/09 21:36

پاسخ به

حالا میترسم یک ماه دیگه، بعد سه ماه بگم بهش ناراحت شه. از اونور هم تا انتهای سه ماهگی سلامت بچه مشخص...

مثل من فقط به مادرت میگفتی, میسپردیم به کسی نگه

1398/07/09 21:42

پاسخ به

حالا میترسم یک ماه دیگه، بعد سه ماه بگم بهش ناراحت شه. از اونور هم تا انتهای سه ماهگی سلامت بچه مشخص...

ولی به نظرم به هرکی نگی به مادرت باید بگی که اگه خدای نکرده زبونم لال مشکلی چیزی پیش اومد باشه که ازت مواظبت کنه.اون موقع بفهمه خیییلی بد میشه و حقم داره ناراحت بشه.البته ایشالا که همه مامانا این دوره رو به سلامتی بگذرونن عزیزم

1398/07/09 22:16

پاسخ به

آخه میگن ادار از شب مونده خوب نیست, باید دوباره تولید کنی?

نمیدونم منکه رفتم گفت ادرار صبحگاهیتو رفتی گفتم اره گفت کاش نمیرفتی
دیگه چقدر آب خوردم و راه رفتم

1398/07/09 22:25

پاسخ به

شما چند سالتوون؟

منم 20 سالمه عزیز

1398/07/09 22:26

پاسخ به

به منم دادن اینو گفت چجوری بخوری؟

یه دونه بعد از ناهار

1398/07/09 22:26

من به دوست صمیمیم گفتم و مدیر محل کارم و البته شوهرم.
حالا هفته دیگه میرم خونه مامانم اینا بهش میگم.
فقط نظر بدید چجوری بگم بهش؟

1398/07/09 22:27

پاسخ به

حالا میترسم یک ماه دیگه، بعد سه ماه بگم بهش ناراحت شه. از اونور هم تا انتهای سه ماهگی سلامت بچه مشخص...

نه ب مامانت زودتر بگو
بهش بگو به کسی نگه
ناراحت میشه اگه نگی

1398/07/09 22:27

پاسخ به

من به دوست صمیمیم گفتم و مدیر محل کارم و البته شوهرم. حالا هفته دیگه میرم خونه مامانم اینا بهش میگم....

من بهش گفتم نگام کن ببین تغییری نکردم .هی نگام کرد گفت نه چطور گفتم همینطوری
دو دیقه بعد گفت چرا رنگت پریده گفتم داری مامانبزرگ میشی رنگ من پرریده ?

1398/07/09 22:28

پاسخ به

نه ب مامانت زودتر بگو بهش بگو به کسی نگه ناراحت میشه اگه نگی

اتفاقاً دیروز خونشون بودم. میخواستم بگم، ولی دادشم نشسته بود نشد بگم

1398/07/09 22:28

داداش من حالا هیچوقت نمیشست پیشمون تمام مدت زمانی که اونجاییم، از شانس من دیشب تمام وقت بود?

1398/07/09 22:30

?اشکال نداره یه موقعیت دیگه

1398/07/09 22:30

پاسخ به

من بهش گفتم نگام کن ببین تغییری نکردم .هی نگام کرد گفت نه چطور گفتم همینطوری دو دیقه بعد گفت چرا رنگ...

چه باحال
عکس العملش چی بود؟

1398/07/09 22:30

پاسخ به

چه باحال عکس العملش چی بود؟

بغلم کرد بوسم کرد و مبارک باشه گفت و خلاصه اون شب خیلی میخندید
قربونش بشم الانم هر روز کلی توصیه میکنه

1398/07/09 22:31

عزیزززززم?

1398/07/09 22:31

آخ آخ
من 2 هفته دیگه هم اسباب کشی دارم
اگر بهش بگم حالا هی میخواد نذاره هیچکار کنم فکر کنم

1398/07/09 22:33

اره دیگه اونم بذاره خودت نباید کار سنگین کنی

1398/07/09 22:33

بنظرتون بهتر نیست بعد از اسباب کشی مون بهش بگم؟

1398/07/09 22:33

بهش بگو میاد کمکت از همین الان

1398/07/09 22:33

خب هر جور راحتی
ولی کار سنگین نکن دیگه

1398/07/09 22:34

بالاخره تمیز کاری خونه که باید انجام بشه
مامانم هم دیسک کمر داره و درد داره نمیتونه کاری بکنه یعنی من نمی‌خوام کاری کنه. اونجوری میترسم قبول نکنه

1398/07/09 22:34