The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

دهه هشتادیا

27 عضو

از اینکه کجا استرس داشتی

1399/05/10 20:07

کی استرس هات رف

1399/05/10 20:07

موقع زاییدن استرس داشتی

1399/05/10 20:07

موقع بیمارستان رفتن استرس داشتی

1399/05/10 20:08

اون لحظات چجوری بود

1399/05/10 20:08

والا...سونوگرافی برام زده بود هشت خرداد.بعد یکم خرداد بود روزش خیلی پیاده روی داشتم خیلی.ظهرش سر دلم درد گرفته بود.جدیش نگرفتم تا شب .شب هم بعد از شام دیدم زیر دلم درد میکنه.هی میگیره و ول میکنه..ساعت دوازده بود رفتم دستشویی ترشح قرمز داشتم.بعد رفتیم بیمارستان. معاینه کرد گفت هنوز موقع بستری شدنت نیست برو خونه راه برو دوش بگیر ساعت دو بیا.ساعت دو نصف شب دوباره رفتیم.بازم گفت موقع نیست برو راه برو..تا ساعت شیش صبح تو بیمارستان راه رفتم.بعد بستریم کردن. سرم زدن.آمپول زدن.بعداز یکی دوساعت دردم بیشتر شد و کیسه آبم رو پاره کردن.و تند تند میرفتم دستشویی احساس مدفوع داشتم...خون از سرمم رفته بود بالا.پرسنل بیمارستان هم زیاد رسیدگی نمیکردن..دیگه تا ساعت یک ظهر خیلی دردم شدید و شد. و احساس مدفوع خیلی زیاد. بردنم اتاق زایمان پاهامو فشار دادن به شکمم خیلی زیاد زور باید بزنی.بعدشم که بچه اومد و همون لحظه دادن بغلم که ببینمش بعد بردنش و بعد بخیه زدن..تو بیمارستان هم تاثیر آمپول ها گیجم کرده بود حالت طبیعی نداشتم.دوست داشتم بخوابم تا چند روز بعدش هم اینجوری بودم.بعد ساعت هشت شب مرخصم کردن و اومدیم خونه و من همچنان گیج داروها بودم موقع شیر دادن بچه اذیت میشدم چون تجربه نداشتم به بخیه هام فشار اومد دردم میکرد.دیگه هر روز میرفتم حموم میشستم تو بتادین و با عنبر نسارا خودمو دود میدادم.دیگه دو هفته بعد کاملا خوب خوب شدم بخیه هامم خوب شد .فقط خونریزی داشتم تا بیست روز.

1399/05/10 20:21

پاسخ به

موقع بیمارستان رفتن استرس داشتی

نه اصلا استرس نداشتم.هیچ

1399/05/10 20:21

ولی الان خیلی میترسم از زایمان

1399/05/10 20:21

پاسخ به

ولی الان خیلی میترسم از زایمان

چرا الان

1399/05/10 20:22

پاسخ به

نه اصلا استرس نداشتم.هیچ

چه جالب واقعا چجوری هیچ استرسی نداشتی

1399/05/10 20:22

پاسخ به

چه جالب واقعا چجوری هیچ استرسی نداشتی

نه اصلا استرس نداشتم

1399/05/10 20:23

پاسخ به

چرا الان

نمیدونم ولی خیلی خیلی میترسم

1399/05/10 20:24

بنظرت این استرس ها الکیه

1399/05/10 20:25

یا واقعیه

1399/05/10 20:25

پاسخ به

بنظرت این استرس ها الکیه

زایمان اول نمیدونی چطوریه استرس نداری زیاد ولی واسه دومی چون دیگه یه بار تجربشو داری میترسی

1399/05/10 20:26

پاسخ به

بعد وقتی آمپول فشار میزنن و درد میگیره ادمو فقط احساس مدفوع داری یا احساس درد و مدفوع باهم

درد داری میگیره ول میکنه.تند تند هم احساس مدفوع میگیری ولی میری دستشویی خبری نیست

1399/05/10 20:27

اها

1399/05/10 20:33

پاسخ به

درد داری میگیره ول میکنه.تند تند هم احساس مدفوع میگیری ولی میری دستشویی خبری نیست

من از چند نفر پرسیدم میگن درد ها مثل درد پریودی هست

1399/05/10 20:34

گاهی اوقات میگیره و ول می‌کنه

1399/05/10 20:34

گاهی اوقاتم پشت سر هم هست و درد ها بی وقفه هست

1399/05/10 20:34

پاسخ به

گاهی اوقاتم پشت سر هم هست و درد ها بی وقفه هست

اره دقیقا

1399/05/10 20:35

پس درد هاش قابل تحمله

1399/05/10 20:35

اگه مثل درد عادتی باشه

1399/05/10 20:36

میدونی من خیلی استرس نداشتم مامانم پارسال باردار بود و وقتی داداشم بدنیا اومد سزارین شد

1399/05/10 20:36

خیلی اذیت شد قبل کشیدن بخیه هاش همش سردرد های شدید داشت و همش تو بیمارستان بود شیرشو می‌دوخت میزاشت و میرفت

1399/05/10 20:37