دیدم اومدن از خانه ی سازمانی بیرونمون کردن. وسایلو جمع کردیم یه گوشه بعد رفتیم خونه ی مادرشوهر تو یه اتاق انباری داشت اونجا بمونیم. سقفش اینا چوب بود سعید میگفت اینجا بارون اومدنی اب میچکه. منو گفتم سعید خواهش میکنم ازاینجا بریم خونه اجاره کنیم اونم گفت وسایلهارو اینجا نیاوردم ک بریم مستاجری. پامیشم بوسش میکنم میگ بیا *** کنیم. همینکه لباسهامونو درمیاریم یه مرد خارجی تو اتاق رو یه تخت دیگ خوابیده پامیشه میگ کوفتتون شه
1398/11/14 12:18