سقط جنین و تکلیف مادران مجرمی که مرتکب این اشتباه بزرگ می شوند…
توسط گروه تحریریه یاسا 1
1 سال پیش
0

پروانه در دوران عقد حامله شده و می خواهد سقط جنین کند اما همسرش مخالف است.


بعضی وقتها ناخوانده میآید. نابهجا. در بدترین شرایط، میخواهیم هر طور که شده از دستش خلاص شویم. فکر میکنیم همه مشکلات زیر سر اوست. پا روی دلمان میگذاریم و با زندگیمان ریسک میکنیم. در به در دنبال یک آدم اهل خلاف میگردیم. کسی که خدا و پیغمبر سرش نشود و بتواند هر چه زودتر خلاصمان کند. هزینه میلیونی میکنیم بی اینکه تضمینی بگیریم. حتی برای زنده ماندنمان و با اینکه تا به حال پایمان به کلانتری باز نشده مرتکب جرم میشویم. جرم سنگین که مجازاتی سنگین در پی دارد. سقط جنین.
ماندن یا رفتن
با شوهرش آمده. سرش پایین است و خجالت میکشد. شوهرش از همکاران سابق است. پیشاپیش تماس گرفته که رأیش را برگردان. گفتم ببرش پیش مشاور کار ما وکیلها چیز دیگریست گفت به شما اعتماد دارم. نمیدانم چه بگویم به دختر بیست و یک سالهای که در دوران عقد باردار است و تصمیم به عروسی هم ندارد، میگذارم خودش حرف بزند همین که شروع میکند مثل ابر بهار گریه میکند فکر میکند میخواهم محاکمهاش کنم: «بچهای که نخواهم بدون عشق بیاید. بچهای که مانع زندگی باشد به چه درد میخورد. من هنوز خیلی کم سنم. تازه وارد دانشگاه شدهام میخواهم درس بخوانم ادامه تحصیل بدهم اصرار همسرم بود که عقد کردم وگرنه فعلاً ازدواج نمیکردم به من قول داد. گفت عقد بمانیم تو لیسانست را بگیر. فوق که قبول شوی میرویم سر خانه و زندگیمان. حالا این بچه همه چیز را عوض میکند. نمیتوانم. به خدا در توانم نیست. میپرسم نظر همسرتان چیست میگوید: همسرم مخالف است به هیچ وجه رضایت نمیدهد، اما من در نهایت کار خودم را میکنم چون این منم که باید همه برنامههای زندگیم را تعطیل کنم و بنشینم به بچهداری.
مانعی که منم
علت دردش را که میفهمم حرفها به ذهنم هجوم میآورند. یاد بیست و پنج سالگی خودم میافتم زمانی که تصمیم گرفتم مادر شوم. میخواهم بگویم: بچهها هیچ وقت مانع زندگی و رشد مادرها نیستند اگر مادرها خودشان مانع نشوند. اینکه با یک برنامهریزی خوب میشود همه چیز را با هم داشت و اینکه به چشم دیدم به برکت ورود دخترم به فضای خانه به چه پیشرفتهایی در زندگی دست پیدا کردهام. به موهبت تعادل رسیدهام. به موهبت عشق بدون مرز رسیدهام و به موهبت پیشرفت کاری بدون فشار زیاد. اما فکر میکنم چقدر از حرفهای یک زن سی ساله
1398/08/16 20:48