دیگه به اندازه شوهر منکه سختی نکشیدن . من گفتم شنبه برم یسر خونه مامانم یه روز که قبل زایمان روحیه بگیرم بنده خدا دلش شکست گفت ینی پیش من روحیه نداشتی و بعدم تو بغض بود و میگف ببخشید این مدت خوب ازت پذیرایی نکردم
1398/11/10 12:14
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
همچین دیروز هی لباس بزرگا را میاورد میگفت اینا را بپوش هی تا بزن اندازه میشه شوهرم گفت لازم نکرده خو...
???تو روحش
1398/11/10 12:19
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
نیدونم از خودش بپرس
مرسی?
برا نفسش میگم
1398/11/10 13:17
//= $member_avatar ?>
تو روحتون شوهرم اومد. گل اون از من قشنگ تره
1398/11/10 13:54
//= $member_avatar ?>
این مهسا چی میگه??
1398/11/10 14:24
//= $member_avatar ?>
سفت میشه سینم
1398/11/10 16:01
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
ب منم بگین توی گروه چ خبربوده کی زاییده کی دوباره باردارشده کی سیسمونی چیده وعکس داده... اونقدر چت ک...
هیچ خبر خاصی نبود فقط سالگرد ازدواج فریبابود بقیه بحث های متفرقه
1398/11/10 16:03
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
پس باید چ کنم؟
اره وقتی سفت میشه بدوش
1398/11/10 16:02
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
اشکال نداره واسه منم نزدیکه
بسلامتی
1398/11/10 16:47
//= $member_avatar ?>
خداروشکر چیز مهمی نشد
1398/11/11 01:20
//= $member_avatar ?>
من تو نامزدی سعید بواسیر داشت ی کوچیکه بود
سوزن خیاطی گرفتم داغ کردم تمیز کردم
خم شد زدم سر اون قلمبه ککنار سوراخش بود خون اومد چند وقت بعد خوب شد??????
1398/11/11 01:30
//= $member_avatar ?>
درد داشتم حرکات بچم کم بود دیگه اومدم فقط برا نوار ولی زاییدم سریع
1398/11/11 12:27
//= $member_avatar ?>
ممنون. ولی چون یهویی شد خیلی خوب بود... استرسشو داشتم قبلش