کنجدای خرداد وتیر۹۹

191 عضو

من پسر اولم 32 هفته 1790 بود
36 هفته 2800


38 هفته و 4 روز 3200 دنیا اومد


حالا این یکی32 هفته 1757 بود

ان شالله 36 برم ببینم چنده?☺

1399/03/27 18:07

پاسخ به

اره یادمه گفتی

صبح زنگ زدم جواب نداد پیام دادم من خیلی درد دارم نمیتونم بشینم کمر درد دل درد دارم?? دروغ گفتم??
بعد دیگه ظهر بود زنگ زد

1399/03/27 18:44

منم میگم لباسش گشاد نشه بزرگ نشه شلخته باشه

1399/03/27 18:49

پاسخ به

من که همون صفراشو دارم تنش میکنم کسی نمیاد دیدنش اولش ک شلخته به نظر برسه بزار راحت باشه

باعشه?

1399/03/27 18:50

پاسخ به

من از 35 هفته یه سانتم??

انقباض اصلا نداری؟
فعالیت و پیاده روی و ماساژ و اینا داری؟؟

1399/03/27 18:56

پاسخ به

نه نارسایی بند ناف دارم دکتر گفته تا یکم وقت دارم دردم بگیره اگر دردم نگرفت ......

مث منی.. ب منم گفتن اگ تا 39 هفته دردت گرفت ک هیچی اگ ن ختم بارداری

1399/03/27 20:32

اگه برس ندن که خودش پارش میشه میره سمت مقعد

1399/03/27 21:06

یا فرقی نمیکنه

1399/03/28 00:45

سپیده زهرا نگین مهسا somi مامان فرشته

1399/03/28 01:00

پاسخ به

بچه هاشون که بدنیا اومدن چن کیلو بودن

از 2700 داشتن تا 3 و800 فک کنم

1399/03/28 01:11

پاسخ به

نه بده ولی تو قیمت نگو، یه وقت دیدی پونصد دادی تموم شد

آره انشالله مامانمم میگه بزار پونصد بدیم بهش اگه گفت کمه200 روش میزاریم ?

1399/03/28 01:30

همون دویست سیصد تومن‌بقیه شو‌خرج‌خودت و‌بچه ات میکنی
جای اینکه مفت بدی ب دکتر

1399/03/28 01:32

پاسخ به

علتی که واسه تو نوشته خیلی عالیه بعضی دکترا میگن برو بیمارستان بستری شو یکم درد بکش سریع میام‌میگم ب...

نه اتفاقا دکتر من گفت اینجوری اصلا ارزش نداره، گفت دیگه وقتی میخای سزارین بشی دومدل اذیت نشی

1399/03/28 01:34

پاسخ به

خودتونو باید خوب با سشوار خشک کنین. اصلا رطوبت نمونه.

احساس میکنم عفونت گرفتم

1399/03/28 20:03

پاسخ به

خب دیگه احتمالا درست گفته نینی بزرگ شده دیگه سختتر تکون میخوره طفلی ?

اخه میدونی داشتم لباسامو میپوشیدم گفتم خانم وزنش چیشد گف دراز بکش دراز بکش یک دقیقه نشد گف 2600 بنظرت راست میگه کسی ک انقد گیجه

1399/03/28 20:14

پاسخ به

خوب همون بهداشت یا ماما باید بدی

گفتش ک 7 تیر بیا ماهی یکبار میرم پیشش کلن اونم میگ مگ مریضی نیست چرا میری اینور اونور

1399/03/28 21:00

پاسخ به

اینجوریه لباش توسونو 18 هفته

واسه خودت یا همه شونو میگی

1399/03/28 21:55

عکس واسه منو تو پروفایلم نگاه کن، فک کنم پسر من فکش عقبه??

1399/03/28 21:57

حالا شاید تو 18 هفته ناقص بودن
انشالله که نشه اینطوری دوس ندارم

1399/03/28 22:00

خانومایی که تهرانین یا قم من سیسمونی رو از اینجا گرفتم قیمتش مناسبه اگه دوست داشتین ی سر بزنن ضرر نداره

1399/03/28 22:26

پاسخ به

قرص آهن خوب چی بخوریم بهتره

دکترت باید تجویز کنه
شاید یه قرصی با دوز بالاتر برای کسی که در معرض کمخونیه بدن
به یکی با دوز پایین تر

به بدن هرکی هم یه چیز میسازه

سرخورد دارو مصرف نکن خواهری

1399/03/29 00:32

پاسخ به

زعفرانم میخوری؟

اره میخورم

1399/03/29 00:50

پاسخ به

مبارک باشه ???

سلامت باشی عزیز

1399/03/29 02:28

سر بچه دومم از روز 6 پاشدم خودم کارامو کردم. خیلی خوب بود و خوش گذشت. مثل ی خانم کامل. کاملا مسلط به زندگی و بچه

کلاسهای امادگی برای زایمان رو رفته بودم. ماما همراه هم گرفته بودم. با وجود درد سینه و بخیه و... کاملا مسلط بودم دیگه کسی هم زیاد بهم پیشنهاد نمیداد اینکارو بکن اون کارو بکن. اگر هم میدادن و می دونستم نظرشون غیرعلمی و اشتباهه، با ی تشکر و لبخند رد میکردم. اصلا جوش و استرس برام معنی نداشت.

1399/03/29 05:51

پاسخ به

سلام .با درد بخیه و سینه چ جور پاشدین.من بخیه هام خوب بشه فقط فلجم کردن

سلام درد سینه وحشتناک بود. تب میکردم. سینه هام متورم بود. سرسینه ها هم زخم. به سختی و باشیردوش دستی یا برقی، شیرش رو میدوشیدم میریختم تو شیشه ، میدادم بچه.


بخیه هام ولی بامراقبت زود خوب شد.
محلول اب و بتادین و سشوار و خیلی کم پماد ا.د. حداکثر یکهفته درگیرش بودم. البته بچه دوم بود شاید تعدادشم زیاد نبود که اینقدر زود حل شد.

ولی باهمه اینا خدا خیلی کمکم کرد. روز 6 ام پاشدم.

میدونین چیه ؟ شرایط زندگیم یکم خاصه. چون همسرم تک فرزنده وبا پدرومادرش زندگی میکنم. و بیزبونم . مادرش خیلی تو زندگیمه و بدتر اینکه محرمم نیست. هرچی که از زندگیم و خودم میبینه میره به زنداداشاش و همسایه ها میگه. و کلا تمام اقوام شوهرم در جریان ریز زندگی من هستن. در حالیکه من شاید سالی یکبار ببینمشون. واین خیلی برام زجر اوره. چون بهم زنگ میزنن و میبینم که مثلا در جریان مسئله ای که دیروز تو خونه من اتفاق اقتاده هستن.
وقتی باردار میشم استراحت نسبی رو به مطلق میشم. چون سرکلاژیم . و در معرض زایمان زودرس و.. .
هیچی دیگه مادرشوهرم میاد تو خونه ام. یک مقدار کار میکنه و با کلی اطلاعات جدید میره خونه اش. ?


بارداری رو دوست دارم بخاطر معصومیتش، بخاطر غربتی که شامل حالم میشه و چندین ماه، تنها و پشت درهای بسته بخدا خیلی نزدیک میشم. بخاطر نور پاکی که بخاطر اون موجود کوچولو و نازنین تو دلم میتابه. بخاطر لگدهای شیرین بچه.

ولی خیلی هم برام سخته. چون دلتنگیها م خیلی سنگینه. بارها شده که از خواب بیدارشدم و خودم تعجب کردم که چطور با این فشار سنگینی که شب گذشته اش به قلبم اومد و اونقدر ناراحت شدم. سکته نکردم و زنده ام.

1399/03/29 07:47