نازی دستش موند لای در حموم اینقدر گریه کرد که نگو،دو ساعت زور زدم بخوابونمش تا خوابش برد دوست مهیار زنگ زد که بیاد باهم برن ترمینال که اون بره تهران مهیار ماشینش رو بیاره بذاره توی پارکینگ،گوشی اینم بالا سر نازی،فرتی بچه رو بیدار کرد
1398/08/30 21:40