مردی خسیس و *** نشور به همراه زنش به خرید رفت
دم طلافروشی گفت : طلا بخوای شرمندتم،بدل بخوای درخدمتم
دم پارچه فروشی گفت : حرير بخوای شرمندتم، تترون بخوای درخدمتم
شب موقع خواب ، مرد هوس لاپایی زدن کرد ، زن پشتش را بـه مرد کرد و گفت : کُس بخوای شرمندتم، چُس بخوای درخدمتم ...
1399/05/11 20:51