ناباروری ،تحرک اسپرم و تنبلی تخمدان

343 عضو

دراز میکشی پاهاتو خم میکن

1398/09/07 23:44

پاسخ به

من خیلی تنهام از صب تا شب فقط خونه ام هیچ دوست واشنایی ندارم اینجا مادرشوهرمم هم سن من نیست که راحت ...

ای گفتی منم پنج ساله عروسی کردم خونمون سوتو کوره فقط به امید و دوست داشتنه شوهرمه که طاقت اوردم

1398/09/07 23:45

من خدا بهم رحم کرده شوهرم از بابت بچه ایرادی نمیگیره و دلداریم میده ویه خانواده خوب داریم شوهرم نمیزاره کسی بهم حرفی بزنه و ناراحتم کنه

1398/09/07 23:47

ی اسپکلوم وارد رحمت میکنن.

بعد ی لوله ای خیلی نازک وارد رحمت میکند از طریق همین لوله ماده حاجب وارد رحمت میکنن
این لحطه ک مایع رو میریزه فقط درد پریودی میگرتت فقط همین‌.

1398/09/07 23:47

خب خداروشکر

1398/09/07 23:47

همینم مهمه دیگه

1398/09/07 23:48

هرکیم درباره بچه میپرسه شوهرم میگه دوس ندارم زنم درد زایمان بکشه

1398/09/07 23:48

میدونی دلم میخواد زندگیمونو محکم تر کنم من شوهرمو دوس دارم باورت میشه دلم میخواد بچه داشته باشم که موقعی که شوهرم خونه نیست دلم براش تنگ شد بغلش کنم

1398/09/07 23:49

خیلی خلم خودم میدونم

1398/09/07 23:49

پاسخ به

دراز میکشی پاهاتو خم میکن

نه

1398/09/07 23:52

پاسخ به

ی اسپکلوم وارد رحمت میکنن. بعد ی لوله ای خیلی نازک وارد رحمت میکند از طریق همین لوله ماده حاجب وارد ...

میرم ازاد رفتی یا با دفترچه .من دفترچه ندارم

1398/09/07 23:53

پاسخ به

میرم ازاد رفتی یا با دفترچه .من دفترچه ندارم

دفترچه

1398/09/08 00:10

اهان

1398/09/08 00:11

سلام کسی سقط بخاطرمشکل توقف رشد جنین داشته ودرمان شده؟

1398/09/08 01:24

پاسخ به

سلام کسی سقط بخاطرمشکل توقف رشد جنین داشته ودرمان شده؟

من دوبار این مشکل برام پیش اومد دوماه پیش تمام ازمایشاتو دادم سالم بودن

1398/09/08 01:38

انعقادی هم دادی؟

1398/09/08 01:40

من چهار بار سقط اینطوری داشتم خسته ام شد

1398/09/08 01:41

شوهرت ازمایش ژنتیک اسپرم داده

1398/09/08 01:45

سلام بچه ها اینجا گروه سنگینی شده من از همه داغون ترم حالا میگم چرا ولی اینو مينويسم و از خدا میخوام دیگه ماجرا تمام بشه برام. و میخوام دیگه شاد باشم راستش چند دوره کلاس یوگا رفتم و خیلی چیزا یاد گرفتم

1398/09/08 09:33

تا دو ماه پیش با خانواده شوهرم تو جنگ بودیم روانیم کرده بودن با هم همسایه بودیم
من اینجا تنها بودم خواهر شوهر منو ادم حساب نمی کرد
مادر شوهر نمی تونست ببینه با اینکه بچه ندارم اما چون پول از دختراش بیشتر دارم پس باید زندگی زهرم بشه
ما تو روستایم من روابط عمومی بالای دارم دو تا از همسایه ها دیدن نا اختلاف خوردیم منو پیچندن

1398/09/08 09:37

داشتم روانی میشدم تا اینکه دکتر گفت برو یوگا رفتم گفت برو استخر رفتم حالم خوب شد روابطمو خودم پا پیش گذاشتم بهتر شد دیگه رفتارشون اذیتم نمی کرد مثلا میرفتم جلوی در میدم مادر شوهر گوش وایستاده برام دیگه مهم نبود

1398/09/08 09:39

قبلا پیاده‌روی تنها نمی رفتم چون روستا بودم اما گفتم گور بابای همشون میرفتم

1398/09/08 09:39

اما خارج رحم

1398/09/08 09:40

سقط کردم فقط و فقط شانس اوردم لولم نترکید

1398/09/08 09:41

سه ماه خونه نشین شدم روحیم 50 و 50 بود

1398/09/08 09:41