حداقل باید به یکی بگی برات درست کنه منم اونجوری بودم خالم برام درست میکرد
1398/09/12 08:25
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
تهران
اخی عزیزم حداقل به مادرت بگو هر فرصتی گیر بیاری میاد پیشت
1398/09/12 08:26
//= $member_avatar ?>
من اگ مامانم پیشم یه بارداری توپی داشتم ک نگو فقط حیف
1398/09/12 08:26
//= $member_avatar ?>
یه داداش دارم که میره مدرسه نمیتونه بیاد
1398/09/12 08:26
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
یه داداش دارم که میره مدرسه نمیتونه بیاد
اهان ولی از من میشنویی بهش بگو دلداری های مادر یه چیز دیگس
1398/09/12 08:27
//= $member_avatar ?>
باشه میگم از یه طرف میگم برم اونجا شوهره تنها میمونه
1398/09/12 08:28
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
باشه میگم از یه طرف میگم برم اونجا شوهره تنها میمونه
مادر شوهرت اینا اونجا نیستن
1398/09/12 08:28
//= $member_avatar ?>
چرا اینجان ولی یه هفتس رفتن تهران تفریح فعلا برنمیگردن
1398/09/12 08:29
//= $member_avatar ?>
اگ شوهرت اجازه میده برو چون اول بارداریته خیلی حساسه مخصوصا نمیخوای به کسی بگی و همه ی کاراتو تنهایی انجام بدی باز پیش مادرت باشی اون هواتو داره
1398/09/12 08:29
//= $member_avatar ?>
یه وقت ازم ناراحت نشی ها چون سختی هاشو کشیدم بخاطر اون میگم
1398/09/12 08:30
//= $member_avatar ?>
نه اصلا شمام مثل خواهرمین من خواهر ندارم
1398/09/12 08:30
//= $member_avatar ?>
سلامت باشی منم ن خواهر دارم ن مادر
1398/09/12 08:31
//= $member_avatar ?>
مامانم خیلی اروز داشت این روزا رو ببینه ولی قسمت نبود
1398/09/12 08:31
//= $member_avatar ?>
?????????????????????????????????????????????
1398/09/12 08:32
//= $member_avatar ?>
??????
1398/09/12 08:32
//= $member_avatar ?>
خیلی ناراحت شدم الهی بمیرم
1398/09/12 08:32
//= $member_avatar ?>
من بارداریم خیلی سخت بود استراحت مطلق داشتم شوهرم تو هیچ شرایطی پیشم نبود فقط خالم بود اونم کلا از زندگیش افتاده بود گفتم خدای نکرده بخاطر من به مشکل نخوره با شوهرش الانم یه هفته مونده به زایمانم
1398/09/12 08:33
//= $member_avatar ?>
من اگه روزی 1ساعت حرف نزنم روزم شب نمیشه ولی نمیدونم چرا نمیتونم بهش بگم