اسباب کشی داشتم بعد شوهرم اومد خاور وسایلم داشت میومد
سلام کرده گفت خفه شو
گفتم وا چته چرا اینجوری صحبت میکنی
گفت گه نخور
منم گفتم درست حرف بزن مسکلت چیه اعصابت از جای دیگه داغونه سر من خالی نکن اگه هم با من مشکل داری بیا یدونه بخوابون زیر گوشم
اونم از خدا خواسته یدونه سیلی زد زیر گوشم
منم حمله کردم
اون میزد من میزدم ?
کلا انقدر وضعیت بد بود که همسایه ها کارگرا اومدن جدا
جدا کردن مارو*
بعد به من گفت برو گمشو بیرون نمیخوام ببینمت نه تورو نه اون بچه عنتو گفتم تو این بچه رو درست کردی
گفت گمشو هریییییی منم گفتم اره برم هریی دوست دختراتو بیاری اینجا البته میدونم که دوست دختر نداره و من از دهنم در رفت
بعد که اینو گفتم بلند شد حمله کنه
همسایمون جلوشو گرفت
خانوما هم منو بردن بیرون تو کوچه
منم گفتم کیفمو بیارع
بعد تاکسی دربست گرفتم یعنی انقدر تو تاکسی گریه کرده بودم راننده ایستاد برام اب گرفت بخورم
صورتمم قرمز از بس گریه کرده بودممممم
بعد رفتم خونه بابام
بابام گفت چته بهش هیچی نگفتم
30 ساعت پیش بهش گفتم
ببخشید نیم ساعت پیش*
گفتم اینجوری شده گفت گه خورده مردیکه عنتر
بابام میگفت من 35 ساله ازدواج کردم با مامانت دست روش بلند نکردم چه معنا داره رو زن جماعت دست بلند کنه اونم اگه باردار باشه
بعد گفت شب میرم با داداشت وسایلتو میارم که بفهمه من دخترمو از سر راه نیاوردم
بعد گفت باید خودش بیاد دنبالت تا اون نیاد حق نداری پاتو بزاری تو خونه اون
میگه 26 سال دخترمی دست روت بلند نکردم کمتر از گل بهت نگفتم
1398/09/09 17:25