پاسخ به بلاخره یکاری باید کنی یکی رو واسطه کن باهاش حرف بزنن چرا از زندگیش سرد شد هدفش چیه
مادشوهر عوضیم بعد اینکه شوهرم از خونش منو تو شهر غریب انداخت بیرون اونم شب عاشورا انقباضام شروع شده بودند مامان و بابام اومدند دنبالم منو بردند بیمارستان بستریم کردند بعد دوروز از بیمارستان اومدم خونه مامانم .شوهرمم مجبور شد بیاد سر کار بعد دوروز اومد و یه سری بمن زد خونه مامانم کلیدو بگیره فهمید حالم خیلی بده مادرش فورا زنگ زد به پسرش کجایی چیکار میکنی . بعد اونم گفت حالم خیلی بده گفت بیا باهاش صحبت کن . گوشیو داد دستم که مثلا حالمو بپرسه بهم میگه چیشده ؟ چرا اینطور شدی ؟ بهش گفتم شما که باید خوب باخبر باشی . گفت من خبر ندارم . بهش گفتم پس اینطور و قطع کردم گوشیو روش . بعد اینکه شوهرم اومد خودم باهاش اشتی کردمگفتم بزار مادرش بسوزه . دو هفته نرفت پیش مامانش باز سرکارش بهش زنگ میزد مجبورش کرد بره ازون ببعد یه ثانیه هم روز تعطیل خونه نمیمونه . چه شب چه روز
1397/09/08 22:56