شوهرم ساعت 9 شب از سرکار اومد، یه تعارف زد ماشیم بیرون باشه دکتر میری، منم دلم سوخت تازه اومد گفتم نه خوبم فعلا. بیارتو ماشینتو..یکساعت بعد کفتم منو میبری، گفت دیگه ماشینو اوردم تو، نمیشه که، حسته ام و فلان!! گفتم پس دخترمونو براش قصه بگو بخوابه من بیحالم، پنج دقیقه بعد دخترم اومد مامان بیام پیشت بابا خوابش برد????
1397/11/02 23:40