چرا اخلاقش اینجوریه! حیفه شیرین ترین لحظات رو از خودش دریغ میکنه
نمیکشم دا
1398/10/28 22:01
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
کیرم تو دوتاشون?
???
1398/10/28 22:01
//= $member_avatar ?>
وای دردم هی میگیره خوب میشه از صبحی ام دهنم مزه آهن میده??
1398/10/28 22:01
//= $member_avatar ?>
ب خواهرم میگم از پالتوی ک من میخرم ابی شو میرم بخرم تو ابی نخر
1398/10/28 22:02
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
نمیکشم دا
بی خیال دیگه خودت مامان شدی! باید پشت و پناه دخترت باشی?
1398/10/28 22:02
//= $member_avatar ?>
میگه نه منم ابی میخوام
1398/10/28 22:02
//= $member_avatar ?>
1398/10/28 22:02
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
میگه نه منم ابی میخوام
????
1398/10/28 22:02
//= $member_avatar ?>
ببین بهم میکه به چپم انگار پسره خایه داره
1398/10/28 22:03
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
ببین بهم میکه به چپم انگار پسره خایه داره
???ولش کن
1398/10/28 22:04
//= $member_avatar ?>
ب مامانم فرستادم میگه بحث نکن باهاش دیگه
تو یه مدل دیگه بردار
کفتم نسرین انگار خوشت امده دخترت ب تخم چپ گرفت منو دعوامون شد
1398/10/28 22:04
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
تصویر
?وای نسترن مثلا خواهر بزرگشی چرا اینجوری حرف میزنه قهر کن باهاش
1398/10/28 22:05
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
ب مامانم فرستادم میگه بحث نکن باهاش دیگه تو یه مدل دیگه بردار کفتم نسرین انگار خوشت امده دخترت ب تخم...
?
1398/10/28 22:05
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
?وای نسترن مثلا خواهر بزرگشی چرا اینجوری حرف میزنه قهر کن باهاش
با خودشو ننه اش قهر
1398/10/28 22:05
//= $member_avatar ?>
م
1398/10/28 22:05
//= $member_avatar ?>
نسترن میگم تو هنوز حساسی؟
1398/10/28 22:06
//= $member_avatar ?>
از سگ کمترم اگه اسم تورو و عسل *** بیارم
اون ب من بگه داشاخم بخور
منم اینو فرستادم ننه ام
1398/10/28 22:06
//= $member_avatar ?>
باهاش حرف نزن ولش کن
1398/10/28 22:06
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
از سگ کمترم اگه اسم تورو و عسل *** بیارم اون ب من بگه داشاخم بخور منم اینو فرستادم ننه ام
ولشون کن نسترن
1398/10/28 22:07
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
نسترن میگم تو هنوز حساسی؟
حساس شدم
ولی فاطی مامانم بره دکتره من میرم باهاش بره دارو بخره میرم بره خرید میرم
حالا ب قول خودش پله بالا پایین نکن نسترن برات بده اما برا همه چیش میرم
ولی یه بار باهام نیومده دکتر بیمارستان
1398/10/28 22:07
//= $member_avatar ?>
تا عید نمیرم خونشون
1398/10/28 22:08
//= $member_avatar ?>
اصلا امکان ندارههه
1398/10/28 22:08
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
حساس شدم ولی فاطی مامانم بره دکتره من میرم باهاش بره دارو بخره میرم بره خرید میرم حالا ب قول خودش پل...
نه میدونم رفتار اونا که اصلا خوب نیست!
1398/10/28 22:08
//= $member_avatar ?>
اون سری برای ویزیت دکترش نرفته بودیم منو احسان جوری ابروهاش بالا گرفته بود قیافه گرفته بود
1398/10/28 22:09
//= $member_avatar ?>
من خیلی حساس شدم دیگه نذاشتم شوهرم بره باشگاه هر روز هم پای فیلم یا اخبار گریه میکنم حوصله درس و امتحانای عسل رو هم خیلی ندارم حالا این وسط یکی هم مثل مامان تو بخواد هیزم به اتیش بیاره دیگه خیلی بی انصافیه