ارسال شده از خلاصه رفتم عصری به بابام گفتم که منو ببره خونم بابام بهم گف من شبکارم نمیتونم ببرمت فردا صبح حتما میبرمت زنگ زدم شوهرم گفتم فردا صبح میام گف الان باید بیای لج کرد اولش ولی بعدش که باشه فرداش که شد گفتم به بابام که منو ببره بابام لج کردگف نمیبرمت شوهرت اگه دوست داره بزار خودش بیاد دنبالت شوهرم سرکار بود زنگ زدم گفتم میتونی بیای دنبالم گف من سرکارم مگه قرار نی بابات تورو بیاره گفتم بابام لج کرده میگه تو باید بیا دنبالم شوهرم گف اگه اینطوریه باشه ساعت 1ظهر میام دنبالت گفتمش باشه رفتم به بابام گفتم اونم هیچی نگف
1399/01/05 22:03