مامان های کوچولو(16,17)ساله

0 عضو

پاسخ به

مث من رفتی دا من13عقد15عروسی اسفندهم شده16سالم

من 13عقدکردم بعد3ماه14سالم شدازواج کردم الانم 15سالمه

1399/01/05 22:01

پاسخ به

منده

سنه قوربان

1399/01/05 22:01

منم15 عقد کردم 17 ازدواج کردم

1399/01/05 22:01

پاسخ به

منم15 عقد کردم 17 ازدواج کردم

????

1399/01/05 22:01

پاسخ به

????

❤❤❤❤

1399/01/05 22:02

پاسخ به

سنه قوربان

فداتشم

1399/01/05 22:02

?

1399/01/05 22:02

حال ندارم اصلا??

1399/01/05 22:02

پاسخ به

فداتشم

نشی عزیزی

1399/01/05 22:02

ارسال شده از

خلاصه رفتم عصری به بابام گفتم که منو ببره خونم بابام بهم گف من شبکارم نمیتونم ببرمت فردا صبح حتما میبرمت زنگ زدم شوهرم گفتم فردا صبح میام گف الان باید بیای لج کرد اولش ولی بعدش که باشه فرداش که شد گفتم به بابام که منو ببره بابام لج کردگف نمیبرمت شوهرت اگه دوست داره بزار خودش بیاد دنبالت شوهرم سرکار بود زنگ زدم گفتم میتونی بیای دنبالم گف من سرکارم مگه قرار نی بابات تورو بیاره گفتم بابام لج کرده میگه تو باید بیا دنبالم شوهرم گف اگه اینطوریه باشه ساعت 1ظهر میام دنبالت گفتمش باشه رفتم به بابام گفتم اونم هیچی نگف

1399/01/05 22:03

ارسال شده از

کلی کتک خوردم آخرش برگشتم

1399/01/05 22:03

ارسال شده از

فقط این وسط منو شوهرم عذاب کشیدیم وقتی برگشتم خونم شوهرم خییییییلی لاغر بود خواهرزاده هاش بهم گفتن دایی همش گریه میکرد

1399/01/05 22:03

ارسال شده از

ماه محرم بابام گفت باید دخترم بیادخونم چون خونه بابام تاعاشورانذری دارن شوهرم راضی نشد اول ولی بعد گف برو صبح ساعت 8بابام آمد دنبالم شوهرم بهم گف عصری برمیگردی گفتمش باشه

1399/01/05 22:04

پاسخ به

ماه محرم بابام گفت باید دخترم بیادخونم چون خونه بابام تاعاشورانذری دارن شوهرم راضی نشد اول ولی بعد گ...

این اولشه

1399/01/05 22:04

?????

1399/01/05 22:05

ولش کن گلم ناراحت نشو

1399/01/05 22:05

خدابزرگه

1399/01/05 22:05

ارسال شده از

شوهرم ساعت 1ظهر زنگ زد گف بیا من امدم رفتم که وسایلاتوجم کن بریم گفتم نمیخوام سلام کنی به بابام اینا گف نه جم کن بریم منم جم کردم مامانم منو برده بود دکتر عفونت داشتم دارودیددستم گف این چیه گفتم کوری داروه دیگه کی نمیخوادخودم واست میگیرم انداختش توحیاط رفتیم بیرون پسرعمم ایساده بود بیرون ماهم سوارماشین شدیم رفتم تا بنزین بزنه میدونم رفته بود به خانوادم گفته من با شوهرم حرف زدم گفتم که این داروهارو خودم خریدم نه بابام من عفونت دارم باید خوب بشم بعد برگشت پیاده شدم تا قرصارو وردارم دیدم همه توخیاط جم شده بودن بعد زن عموهام با مامانم منو به زور کشیدن داخل خونه درونم روم قفل کردن شوهرم پیاده شد دعوا شد واینا

1399/01/05 22:06

پاسخ به

کلی کتک خوردم آخرش برگشتم

از شوهرت

1399/01/05 22:06

پاسخ به

ولش کن گلم ناراحت نشو

توکلم بخداس منکه میگم حتما حکمتی داره

1399/01/05 22:06

پاسخ به

از شوهرت

نه خانوادم

1399/01/05 22:07

?????

1399/01/05 22:07

بابات تورو زد

1399/01/05 22:07

این 3ماه واسم 3سال بود

1399/01/05 22:08

پاسخ به

بابات تورو زد

همه منوزدن نه فقط بابام

1399/01/05 22:08