انقدر مادرشوهرم از این دلقک بازیا دراورد که یبار اومد تو مقازمون منو شوهرمو بست دری و ری این تورو گولت زده دست کشیدی از ما من هیچی نگفتم بعدش رفت پدرش زنگ زد مادرت نمیرع شیمی درمانی شوهر منمگفت به من چه صلاح هر کی دست خودشه اخرش کور شد رفت
1398/11/14 01:29