چس ناله های شما

8 عضو

خلاصه یبار با خواهرزادم بیرون بودم گفت کجایی گفتم با مادرم حرمم یکم تلفنی حرف زدیم موقع خداحافظی یه لحظه یه پسره دیدم کپ شوهرم بهش گفتم تو کجایی گفت مقازم دارم میرم خونه گفتم اون تو نیستی اون طرف خیابون

1398/11/13 19:56

حالا منو خواهرزدم بازاریم طاها رفته بود تو مقازه من بیرون بودم دیدم بله اقا اومده مشهد خیلی اتفاقی اینو تو بازار دیدم

1398/11/13 19:56

رفتم اونور خیابون اصلا باورم نمیشد تو این شهر به این بزرگی همو دیدیم

1398/11/13 19:57

????????????????????

1398/11/13 19:57

خلاصه اینم اومد مشهد هر شب میرفتیم دور

1398/11/13 19:57

طاها چی

1398/11/13 19:58

یه شب اخرین شب پدرم رفت حرم منم سریع با طاها رفتم بیرون

1398/11/13 19:58

پاسخ به

طاها چی

اونروز طاها انقدر گرم گرفت دست داد بهش ایتم چیزی نگفت

1398/11/13 19:58

همینکه دست تو دست داشتیم میرفتیم

1398/11/13 19:58

???

1398/11/13 19:58

پدرم تو اینهمه جمعیت صدام کرد ساییییییههههههه

1398/11/13 19:59

من مردم

1398/11/13 19:59

سلام اینجا کجاست

1398/11/13 19:59

همه اقدامی هستن

1398/11/13 19:59

پاسخ به

من مردم

هم دانشگاهی اومده

1398/11/13 19:59

نهال جون

1398/11/13 19:59

پاسخ به

همه اقدامی هستن

بله

1398/11/13 19:59

پاسخ به

نهال جون

جون

1398/11/13 19:59

طاها هم بود همرامون گفتیم یا خدا پدرم منو میکشه

1398/11/13 19:59

من دست شوهرم تو دستم بود پدرم قشنگ مارو دید

1398/11/13 19:59

تو تلگرام گروه نداری نهال جان

1398/11/13 19:59

پاسخ به

هم دانشگاهی اومده

??????

1398/11/13 19:59

پاسخ به

من دست شوهرم تو دستم بود پدرم قشنگ مارو دید

چه جرعتی داشتی لنتی

1398/11/13 19:59

پاسخ به

تو تلگرام گروه نداری نهال جان

دارم عزیزم

1398/11/13 20:00

پاسخ به

چه جرعتی داشتی لنتی

اره والا تا دوازده شب بیرون موندیم از ترس نمیرفتم خونه پیش پدرم دیکه اخر شب طاها گفت اینا خوابیدن بیا بریم دیگه

1398/11/13 20:00