افسردگی بعد از زایمان

73 عضو

بچه داری؟ چندتا و چندساله

1402/01/21 03:00

از تنهایی خیلی میترسم

1402/01/21 03:00

4ساله و شش ماهه

1402/01/21 03:00

از تو حاملگی پانیک داشتم

1402/01/21 03:00

بنظرم بهترین چیز اینه اگر شرایطشو داری بری قرص بخوری و مشاوره بری
مگه چندبار زندگی میکنیم که بخوایم اینجوری اذیت کنیم خودمونک

1402/01/21 03:00

پاسخ به

از تو حاملگی پانیک داشتم

دوتا حاملگی هات؟

1402/01/21 03:00

شما چند سالته، چند بچه داری

1402/01/21 03:01

من از وقتی ازدواج کردم‌پانیک‌گرفتم
الانم اخرای ماه ششم بارداریمه بچه اولمه

1402/01/21 03:01

پاسخ به

دوتا حاملگی هات؟

اره تازه قبل حاملگی هامم داشتم، پانیک ریشه در بچگی هام داره، ترس از اینکه مادرم را از دست ندم، ترس از غرق شدن، ترس از تنهاییو....

1402/01/21 03:02

چند سالته

1402/01/21 03:02

الان با دوتا بجه خونه تنها میمونی پانیک‌ میشی از تنهایی؟

1402/01/21 03:02

25 سالمه تو چی

1402/01/21 03:02

من تو اسانسور ک میرم اگر شلوغ باشه جیغ میکشم

1402/01/21 03:02

من 33

1402/01/21 03:03

خب چرا مشاوره نمیری

1402/01/21 03:03

من بقدری افسردگیم بعد زایمانم شدید شد ک شوک گرفتم

1402/01/21 03:03

پاسخ به

خب چرا مشاوره نمیری

پولشو ندارم

1402/01/21 03:03

منم خیلی میترسم
با اینکه از تنهایی بیرون رفتن میترسم اما چندبار سوار مترو شدم و خواستم ب ترسم غلبه کنم
و وقتی پنیک شدم نه جیغ زدم نه چیزی آبرو داری کردم سعی کردم آروم باشم

1402/01/21 03:03

پاسخ به

خب چرا مشاوره نمیری

هیچکسو ندارم بچه هامو بگیره ک برم مشاوره هم خیلی گرونه

1402/01/21 03:04

برای منم گرونه ولی پول جمع میکنم و مشاوره آنلاین میگیرم مشاوره تلفنی

1402/01/21 03:05

اگر تونسی حتما امتحان کن خیلی جوابه
هروقتم‌پانیک‌میشی سعی کن آرامش خودتو حفظ کنی بی قراری نکن
چه بی قراری کنی چه نکنی میگذره
پس نترس و محکم باش بذار فقط بگذره

1402/01/21 03:06

کاش فقط مشکلم پانیک تنها بود

1402/01/21 03:08

پاسخ به

تو این گروه فکر نکنم هیچکس اندازه من بدحال باشه هم روحی هم جسمی

نرفتی دکتر؟

1402/01/21 10:54

پیاماتون خوندم چقدر یاد خودم افتادم
من بارداری اولمه تازه شدم هفت ماه
چه شبایی ک نگذروندم...
چهارماه اول غروباش ک پاییز بود وای دیوونه میشدم گریع میکردم حالم خراب فقط لحظه شماری میکردم بگذره از بچه از خودم از حاملگی بیزار بودم فقط میگفتم خدایا بگذره پشیمون بودم خدایا منو ببخش ناشکری کردم اما دس خودم نبود دکتر بهم کلومپرامین و فلوپرازین داد وسواسم بهتر شد ترس شدید از زایمان داشتم اما گریه های هرشبم بود....یروز ظهر شوهرم از سرکار میومد نمیشد من نزنم زیر گریه هرروزم گریه بود...الان هفت ماه گذشته دکترم اسنترا داده هنوزم غروبا نمیتونم خونه بمونم منی ک هفته ای یکی دوبار بزور میرفتم خونه مادرشوهرم الان فقط میگم شبا خونه نمونم دارو بهترم کرده اما بازم دلم میگیره غروبا گریمو دارم...بدتر از همه هیچکس درکمون نمیکنه بارداری ماها با ادمای دیگ فرق میکنه تغییرات هورمونی شدید داشتیم خودمونم از قبل زمینش داشتیم دیگ بدترمون کردع

1402/01/21 14:35

من بارها سر خود دارو قطع کردم چقدر حالم بد شده...اما الان میگم وقتی با یکی دوتا قرص کوچیک حالم خوبه چرا نخورم مگ چن سال زندگی میکنم من میخام مادری کنم زنونکی کنم برای شوهرم از همه مهمتر خودم مگ اینروزای جونی دیگ برمی‌گرده ؟؟؟؟ در حق خودتون ظلم نکنید دارو بخورید

1402/01/21 14:37