امروز بیرون بودم یکی از مغازه ها رفتم براجارو ک بخرم خونه تکونی کنم خانومه گفت شوهرم مردشور بره مجبورش کردن مرده های کرونایی رو ببره برا خاک کردن قسم خورد گفت 1 ماهه ندیدمش نمیزارن بیاد و اینکه گفت شوهرم قسم میخوره و گریه میکنه میگه 10 تا 20 تا میندازن تو ماشین رو هم میگن ببر خاک کن گفت شوهرم میگه با چشای خودم دیدم خیلیاشو زنده بودن و سرفه هم میکردن ولی زیپ کاورو میکشیدن میذاشتن تو خاک و به خانوادش میگفتن مرده
اینقدر گریه کردم دیگه نا ندارم خدامیدونه خیر نبینن الهی
1398/12/20 23:58