مامانای با جنبه😚

2 عضو

اگه میتونی قرص بخور

1398/12/21 15:45

اول که یه مرحله آمپول فشار بهم زدن بعد یه درد لحظه ای سخت می اومد سراغمو میرفت ولی معاینم میکردن میگفتن هنوز همون‌2سانتی ولی دوسانتی سختی هستی بعد یهو سردرد گرفتم فشارمو گرفتن‌ اول 14 بعد 15 بعد 17 بعد 18 زنگ زدم دکترم گفت مسمومیت بارداری گرفته سریع بره اتاق عمل 11 شب رفتم اتاق عمل حالا بدبختی اونجا سر نمیشدم‌دکتر تیغ میزد داد میزدم میگفت پاتو ببر بالا ببینم سری میبردم تکنسین بیهوشی گفت واقعا لعنت به این داروهای تقلبی بعد بیهشوم کردن دیگه‌نفهمیدم دو روزم نگهم داشتن 30 تا آمپول سولفات تو رون و باسم زدن که فشارم بیاد پایین بزور 12 شد مرخصم کردن باز دیشب فشارم رفت بالا زنگ زدن دکترم گفت در خطره سریع بیاد بستریش کنم رفتم‌شفا اونجا فشارم تنظیم شد نموندم و اومدم خونه الان یکم بهترم‌ولس سردرد امونمو بریده بچه ها اینم شرح زایمانم که واسهدوستم فرستاده بودم واسه شما کپی کردم

1398/12/21 15:45

پاسخ به

فکر کنم طبیعیه عزیزم چون خودمم اینجوری بودم

اخه من فقط دراز کشیده آرومم زوحا

1398/12/21 15:46

قرصم آرومم نمیکنه گفتن احتمالا بخاطره آمپولای چینی بی حسی بوده

1398/12/21 15:46

پاسخ به

اول که یه مرحله آمپول فشار بهم زدن بعد یه درد لحظه ای سخت می اومد سراغمو میرفت ولی معاینم میکردن میگ...

الهی عزیزم ???

1398/12/21 15:46

این چه زایمان هایی ما داریم ??یکی از یکی بدتر

1398/12/21 15:47

یکی میگفت احتمالا با خارج کردن آمپول بی حسی از مایه نخاعتم در اومده واسه همینه‌نخاعت کم‌میاره سردرد میگیری

1398/12/21 15:47

پاسخ به

اخه من فقط دراز کشیده آرومم زوحا

میدونم عزیزم فقط دراز کشیده آرومی و حالت سکوت
من نه دوست داشتم حرف بزنم نه کسی حرف بزنه ? سریع سرم درد می گرفت

1398/12/21 15:48

پاسخ به

قرصم آرومم نمیکنه گفتن احتمالا بخاطره آمپولای چینی بی حسی بوده

آره حتما از آمپول های بی حسیه

1398/12/21 15:48

پاسخ به

یکی میگفت احتمالا با خارج کردن آمپول بی حسی از مایه نخاعتم در اومده واسه همینه‌نخاعت کم‌میاره سردرد ...

??

1398/12/21 15:48

دوغ و قهوه نخوردی؟

1398/12/21 15:52

من بیمارستان بودم یه خانمه نوشابه میخورد میگفت نوشابه هم خوبه

1398/12/21 16:04

"لینک قابل نمایش نیست"

1398/12/21 16:11

پاسخ به

اول که یه مرحله آمپول فشار بهم زدن بعد یه درد لحظه ای سخت می اومد سراغمو میرفت ولی معاینم میکردن میگ...

وای خدا زایمان منم همین بود ولی از هنون مرحله ی فشار 18 که گفتی

1398/12/21 16:11

انشالله که زود خوب بشی

1398/12/21 16:11

تا میتونی نسکافه بخور عاطی

1398/12/21 16:14

پاسخ به

قرصم آرومم نمیکنه گفتن احتمالا بخاطره آمپولای چینی بی حسی بوده

اخی عزیزم ایشالله زودتر بهتر شی

1398/12/21 16:28

واسه همینه که از سز بدم میاد همش عوارض

1398/12/21 16:28

پاسخ به

یکی میگفت احتمالا با خارج کردن آمپول بی حسی از مایه نخاعتم در اومده واسه همینه‌نخاعت کم‌میاره سردرد ...

استراحت کن عزیزم مایعات زیاد بخور تز بدنت بره بیرون0

1398/12/21 16:30

پاسخ به

اول که یه مرحله آمپول فشار بهم زدن بعد یه درد لحظه ای سخت می اومد سراغمو میرفت ولی معاینم میکردن میگ...

??????????

1398/12/21 16:53

پاسخ به

این چه زایمان هایی ما داریم ??یکی از یکی بدتر

همینو بگو

1398/12/21 16:53

موها بدنم سیخ شد اصلا

1398/12/21 16:53

ارسال شده از

وقتی حلمارو بار اول بقل کردم میگفتم‌خدایا من‌چه کار خوبی کردم که این شد پاداشش واقعا حس قشنگ و نابیه حس مادر شدن قشنگ ترین‌تجربه ای که من درکنار دختر گلم‌تجربه کردم

1398/12/21 16:58

اینم شرح زایمان من?

1398/12/21 16:58

36هفته کیسه ابم ترکید توحمام در حد قطره بود ساعت 10شب رفتم شهدا پزیرش شدم رفتم تو بلوک زایمان طبیعی کلی معاینه شدم تا ساعت 4بعد ظهر کلن 1ونیم فینگر باز بودم میون دردام با فشار زیاد ی دفعه کله کیسه ابم ترکید‌ ریخت بیرون دو دفعه بهم امپول فشار زدن دوبارم واکنش نشون داد بچم ضربان قلبش امد پاین اجیرکشید ریختن سرم همگی سرمو جدا کردن یکی دیگه زدن بالاخره کلی ورزش کردم هرکاری کردم نشد که نشد هر لحصه معاینم‌میکردن دردم میگرف ول میکرد سعی میکردم فقط نفس عمیق بکشم خیلی بد بود دردا هر لحصه دردم میگرفت فقط به خودم میگفتم تحمل کن کم مونده به دیدن حلما خانم با هرتکون دخترم جون دوباره میگرفتم اونای که با من‌امدن زایدن رفتن فقط من موندم همگی دلشون میسوخت که کلی درد میکشم‌باز نمیشم شدساعت4 دکتر شیفت معاینه کرد بدون تغیر منم دیگه اخرای جونم بود واقعا خسته شده بودم قلبم افتادگی دریچه قلب داره ی لحصه حالم بد شد تنگی نفس گرفتم دکتر گفت بیمار اورزانسی سزارین سریع سوند زدم بهم‌ماما همراهم با ولیچر تحویل اتاق عمل دادنم به حدی اورزانسی شد بیمار قبلی هنوز تو اتاق بود تازه اوردنش بیرون هنوز کثیفیاش وجفت و خون تو اتاق بود من و انتقال دادن تند تند تمیر کردن همگی بدو بدو میکردن زود خابوندم رو تخت دکتر بیهوشی خودشو معرفی کرد امپول زد فقط تواوج اون همه درد بغص داشتم که چرا باهمه خدافطی نکردم به هرحال عمله معلوم‌نیست چی میشه منم 1سال بعد سقط تو انتطار بچه بودم خیلی بی تاب بودم‌میگفتم‌توروخدا زود دخترمو نشون بدید 9ماه انتطار کشیدم درد برام‌معنی نداشت سریع سرشدم زود برش دادن فقط حس کشیدگی میفهمیدم ثانیه نکشید دیدم دکتر دخترمو به حالت وارونه گرفته میزنه در *** وقتی اولین صدای گریشو شنیدم بغصم ترکید گریه کردم گفتم توروخدا نشونم بدید‌چسبوند به صورتم انقدر داغ بود قشنگی اون لحصه لمس مادر فرزندیو برا همه خاستم کلی دعا کردم واقعا حس قشنگیه تواوج‌همه دردات خستگیات قشنگ ترین حس دنیارو تجربه کنی کلی سبک شدم دخترمو زود بردن بالا زود کارم‌تموم شد بردنم تو ریکاوری شوهرمم امد پیش دیدتم کلی گریه زاری ? بردنم بالا 8ساعت هیچی نخوردم کم‌کم سرم باز شد شیاف گزاشتم بد امدم‌پاین‌راه رفتم خیلی راحت بود زایمان سزارین من راصیم دلم واسه روز زایمان وهیجانش تنگ شده قشنگی دیدار مادر فرزندی نصیب همه منتطرا ?اینبود داستان رسیدم الهام به دختر گلش?

1398/12/21 16:58