The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

تجربه خانم های گل 👩👨‍❤️‍💋‍👨

33 عضو

#ارسالی_اعضا

??????

سلام ب خانومای گل و دوس داشتنی کانال ممنون از کانال خوبتون
من بعد از ی ازدواج ناموفق در دوران عقد بدلیل اصله طبقاتی و شکاکیت و دهن بین بودن همسرم ک هرکسی ی چیزی رو دشمنی راجبم میگف باور میکرد بصورت توافقی جداشدیم بعد از اون با یه نفر تو یه شهر دیگ ک بیشتر میخاسم از اون شهر با بی ابروییها وتهمتاییک برام گذاشته بود بیام بیرون ازدواج کردم بعد از پنج سال زندگی و یه بچه ینی از اول فهمیدم ک این اقا درکش پایینه ینی ای کیوش پایینه ساده ترین حرفارو نمیفهمه حتی ی جک ساده چ برسه بخای براش دردول کنی اصلا حرف ادمو نمیفهمه خونوادشم همینطورن نمیدونم هیچ ربطی بهم نداریم نه از ظاهر نه عقل وهوش خونه و ماشین با دعا وتلاشام فراهم کردم اما الان ب این نتیجه رسیدم ک چ جوری ی عمر باهاش زندگی کنم اما بخاطر ابرو خودم وبچم تحملش میکنم و میسوزمو میسازم ازتون میخام ک هیچ وق بعد از ی شکست تن ب ازدواج ب هر کسی برای فرار از شرایططون ندین ک مث من بشین لطفا برام دعا کنین ک خدا کمکم کنه.?

╭┅──────┅╮
@khanomgol_ir ✨?❤
╰┅──────┅╯

1398/12/22 07:22

سلام. ????به همه دوستان گل من امدم باکلی از تجربه های شما ??

1399/02/29 16:28

#ارسالی_اعضا

????????

سلام خدمت همه خانم گلا
من 29سالمه وهمسرم35سال سه ساله ازدواج کردیم ویه دخترسه ماهه داریم
میخام ازتجربه تلخم اززندگیم بگم
من تویه خانواده ای بزرگ شدم که کلاهرکسی وظایف خودش روانجام میدادوخوشبخت بودیم حتی اگه گاهی به خاطرشغل پدرم که گاهی ورشکست میشد چیزی نداشتیم ولی دلمون بهم گرم بود من با این که خاستگارداشتم وای اصلاتمایلی به ازدواج نداشتم ودلم میخاست پیش پدرومادرم باشم وتاآخرعمرم به اوناخدمت کنم
ولی وقتی بیستوشش سالم شد اطرافیانم شروع کردن به طعنه زدن ومیگفتن تومشکل داری ،سربارپدرومادرتی ....دلم خیلی میشکست ولی کاری ازدستم برنمیومدباخودم گفتم اولین خاستگاری که اومدقبول میکنم حتی اگه دوسش نداشته باشم همینجورم شد چندروزبعدش خاستگاراومدومن بدون اینکه دیده باشمش قبول کردم فورآعقد کردیم ولی اصلا به دلم نبود پشیمون بودم ولی ازحرفای بقیه هم خسته چندماه بعدم عروسی کردیم بازم پشیمون بودم چون اصلابامن حرف نمیزدبیشترسرش باخانوادش گرم بود خیلی تنهابودم اصرارکردکه بچه دارشیم منم قبول کردم گفتم شایداخلاقش عوض شد ومنم بهش علاقمندشدم اما دوستان اشتباه کردم اگه اون موقع خودم میسوختم حالابایدبه خاطربچمم بسوزم چون اصلابه فکرمانیست اصلا خرجی نمیده ...توشهرماهم اصلاطلاق باب نیست نمیدونم چیکارکنم
دوستان ازتون خواهش میکنم هیچ وقت به خاطرحرف مردم آینده تون روخراب نکنید اگه باکسی نامزدکردید وپشیمون شدیدبهم بزنید هیچی ازخودتون مهم ترنیست تابه کسی ازته دلتون اعتمادنکردید هرگزاقدام به بچه داری نکنید چون فقط باعث عذاب خودتون میشه
شرمنده که طولانی شد آخه دلم خیلی پره وکسی روندارم باهاش درددل کنم واسم دعا کنید

1399/02/29 16:30

#ارسالی_اعضا

???????????

سلام ممنون از سازنده این پیج خدا قوت و از همه کسایی که با تجربه هاشون زندگی خیلیارو تغییر دادن ندیده دوستون دارم خدا خیرتون بده ایشالله به هرچی میخواین برسین ❤️❤️
تجربه اول ... دوستانی که با شوهرشون دعوا کردن سوره طلاق و مزمل معجزه کرد برای من شوهر مغرور من دیروز که باهم قهر بودیم دیشب واسه اولین بار واسه اشتی پیش قدم شد
پند و اندرز خواهرانه ... همه ی خواهرای مجردم یا اونایی که در شرف ازدواجن اگه داشتم خونه جدا و مستقل مثل من براتون خیلی مهمه حتما تا قبل عقد رو حرفتون پافشاری کنید و اصلااا کوتاه نیاید البته اگه براتون مهمهههه
من خیلی برام مهم بود ولی رو حرفم پافشاری نکردم الانم مجبورم جایی برم که دوست ندارم تو حیاط با مادر شوهر
ایده برای نماز خوان کردن شوهر که رو شوهر من جواب داد...موقع اذان جانمازش رو پهن کردم قران و تسبیح و مهر و دعایی که خودم نوشته بودم که واسه نماز خون کردن خیلی خوبه ایه چهل و چهل و یک سوره ابراهیم با معنی رو گذاشتم تو جانمازش بعد دور جانمازشو گلبرگ گل رز ریختم و یه عطر مال مشهد و کربلا هست یا اگه ندارین یه عطر خوشبو یکم به جانمازش بزنید و در آخرم یه متن نوشتم گذاشتم رو جانمازش یعنی تا یه هفته تا به نماز خوندن عادت کنه متنای قشنگ کنار جانمازش گذاشتم متن این بود
برایت و ان یکاد میخوانم
میخواهم کسی مهربانیت را چشم نزند
آخر نمی‌دانی لحظات راز و نیازت چقدر زیباست
تجربه بعدی ... وقتی شوهرم میاد خونه بهش لبخند میزنم خوش امد میگم میپرم تو بغلش براش چایی میارم خسته نباشید میگم و اینکه به مردا حس قدرت بدید بگید تو همه ارامش منی تو تکیه گاه منی تو خیلی قوی چه بازوهای قوی داری بهت افتخار می کنم تو به من احساس امنیت میدی
وقتی میخواد کارشو توسعه‌ بده بگید من پشتتم تو میتونی
یا میخواد بره سر کار تا دم در همراهیش میکنم تو جیبش متن مینوسم میذارم یا گردو و پسته که سرکار بخوره
البته هر کی باید متناسب با ویژگی ها و علایق همسرش انجام بده
ایشالله که بدردتون بخوره
برای عاقبت بخیری و خوشبختی و ارامش و سلامتی همه اعضای این کانال و زوج های دیگه و بهتر شدن زندگی منم صلوات بفرستید
به خدا میسپارمتون
هیچوقت نا ااامید نشیییید و به سیاستاتون ادامه بدید چون خیلیا با این کارای کوچیک نتیجه های بزرگ گرفتن شماهم میگیرید ❤️???

1399/02/29 16:32

سلام
خیلی خیلی تشکر از کانال خوب و عالی شما ???
من با مشغله کاری و گرفتاری هایی که دارم ولی شبها قبل از خواب پیام های کانال و میخونم و واقعا لذت میبرم و روی بعضی هاشون خیلی فکر میکنم خییلی کانال خوب شما رو دوس دارم و به کسایی که دوسشون دارم معرفی میکنم ❤️❤️ ممنونم از همه زحمات شما ???❤️❤️❤️
لطفا اگه ممکنه بگید که دوستان از تجربه ی زندگی دوم و ازدواج مجدد هم تجربه هاشون رو بذارن با توجه به اینکه این روزا این مسئله خیلی زیاد شده و همچنین زندگی هایی که در حال بلا تکلیفی قرار دارن و نمیدونن که ازدواج مجدد بهتر خواهد بود یانه
اگرممکنه دوستان تجربه های خوب و بد ازدواج مجدد رو بزارن استفاده ببریم ???
من جدا شدم از همسرم و از زندگی دوباره خیییلی میترسم و اصلا نمیدونم چیکار باید کنم و چه چیزایی رو باید ملاک قرارداد ?
و اینکه ازدواج با مجرد بهتره یا کسی که خودشم از یه تجربه تلخ عبور کرده?
لطفا به دوستان بگین که تجربه هاشونو در این مورد بزارن که استفاده کنیم
بازم تشکر ?????

1399/02/29 16:33

#ارسالی_اعضا

??????????

سلام خسته نباشید ،مرسی از کانال خیلی خوبتون
خواستم به کسانی که ناخواسته در دوران نامزدی حامله میشن ، و به خاطر آبرو ، سقط جنین میکنن ، یه چیزی بگم ،اینکه خانمهایی که سقط جنین میکنن ، اول به جایی اینکه آبرو بره و کسی نفهمه ، اول از همه برن خوب تحقیق کنن و ببینن که سقط جنین چطوری انجام میشه ، یا یه فیلم سقط جنین بگیرن ببینن ، یا میتونن از پرستار ماما ، سوال کنن ،
واقعا با یک وضع خیلی بدی سقط جنین انجام میشه که قابل گفتن نیست ، گرچه خود شخص دردی احساس نمیکنه ، ولی خدایش دلتون میاد ، به خاطر حرف مردم و به خاطر یه آبرو جون یه انسان گرفته بشه ،
ببخشید که خیلی صریح حرف زدم ،
امیدوارم کسی از حرفهای من ناراحت نشده باشه ، و اینکه اگه ندوسته انجام دادین ، اشکال نداره ، ولی سعی کنین به اطرافیان اطاع رسانی کنین ،
ان شالله این حرفها اثر گذار باشه

از ادمین محترم هم خیلی تشکر میکنم بابت زحمات زیاد ????

1399/02/29 16:34

#ارسالی_اعضا

????????????

سلام وخسته نباشید به ادمین عزیز منم میخام تجربه مو بگم من دلارام 19 ساله از مشهد و شوهرم 25 سالشه من وقتی 14سالم بود با شوهرم دوست بودیم حدود سه سال و همدیگرو دوست داشتیم تو این حد خودمونو داشتیم چون اون کنار خونمون تو ساندویجی کار می‌کرد همدیگرو میدیم خیلی اصرار می‌کرد بریم بیرون یا دست همو بگیرم اما من قبول نمیکردم میگفتم دلیلی نداره وقتی همو می‌بینیم بریم بیرون و بحث کردیم و دعوامون شد گفتم دیگه نمیخوامت معلومه ازون پسرای هوس بازی گذشت یک هفته تو این یه هفته خیلی دلم براش تنگ شده بود یه شب مامانم اومد یه جعبه شیرینی گذاشت جلوم گفت این پسر ساندویجیه داماد شد شیرینیشو آورده خیلی دلم شکست نه که فک کنین وعده ای بهم دادیم که ازدواج کنیم نه ولی چون خیلی همدیگرو دوست داشتیم بعد رفتم تو اتاق گریه میکردم آروم یهو دیدم پیام اومد واقعا دوسم داری هنوز دیر نشده الان تو مجلس خواستگاریم خونشون منم گفتم اگه دوست نداشتم باهات سه سال نبودم این همه پسر بعد گفت باشه حالا بعدن که زنش شدم از خواهراش جاری‌اش پرسیدم گفتن آره راسته تو مجلس داداش بزرگش گفته خوب دختر پسر برن حرفاشونو بزنن که دختره رفته شوهرم نرفته هرچی گفتن پاشو گفته نمیرم من کسی دیگه رو میخام میخاستین سر خود برا خودتون قرار نزارین خلاصه اونجارو پیچوندن که بعد خونواده شوهرم راضی نبودن بیان خواستگاری من شوهرم گفته اومدین اومدین نیومدین برام فرق نمیکنه خودم میرم که راضی میشن میان ما ازدواج میکنیم تا چهارماه اول عقد خیلی خوب بود ولی بعد دست بزناش شروع شد فوش میداد به خونوادم میدیم خیانت میکنه بهم چت میکنه با دخترا منم گفتم تو میکنی من نکنم منم چت میکردم با پسرا و بازم کتک میخوردم تا این که عروسیمونو گرفتیم بازم خوب بود ولی همچنان دست بزن داره یکباره زد تو صورتم مویرگها چشمم پاره شد یکبار لگد زد کمرم رگ به رگ شد یکبار دستم شکست یکبار سرم شکست خلاصه بگم هربار یکاری میشدم ولی بعدش میگفت ببخشید غلط کردم بخدا دوست دارم اینا از رو دوست داشتنه زیاده منم میگفتم *** رو دوست داشتنت بعدا فهمیدم معتاد شده دامادشون معتادش کرده ولی طریاک همش تو خونه تنهابودم من چون خیلی دوستش دارم دلم نمیخاد از خونه بره بیرون دلم میخاد بیست چهارساعت کنار خودم باشه حتی راضی شدم تو خونه بکشه خلاصه تو خونه می‌کشید برا رفاقاش شیره درست می‌کرد ولی خیلی دوستم داره یک مریض که نمیشم تا صبح گریه میکنه هرچی بخوام برام فراهمه ولی همین فوش به خوانوادم داغونم میکنه راستی دلیل کتکا قبلم

1399/02/29 16:35

این بود همش میگفتم نرو بیرون چرا رفتی جا مجید از دست تو کلافه شدم غز میزدم دیگه اونم چون تو خونه تنها بودم بالام فشار می‌آورد نگین بچه می‌آورد که اوضاع ما خیلی داغون بود هر روز دعوا کتک کاری داشتیم دیگه همه همسایه ها صدامونو میشینیدن بعد یک سال اعتیاد دیگه گفتم چون لقش بره بکشه تا بمیره هیچی نمیگفتم اونم تا کاریش نداشتی چیزی نمی‌گفت بعد گفت بیا بچه بیاریم گفتم بچه نمیارم تا پاک بشی دست بزنتم بزاری کنار اگه هم سر خود کاری کنی من راضی نباشم مطمن باش سقطش میکنم میشناسی منو چیزی نخوام کسی نمیتونه بند کنه بهم چندبار ترک کرد باز رفت کشید تا این دفعه الان یک ماهه ترکه خداروشکر اخلاقش زمین تا آسمون فرق کرده شدیم مثل وقتی دوست شدیم همه اخلاقش برا اون مواد کوفتی بود فقط دعا کنین پاک بمونه منم دارم به بچه فکر میکنم ولی باز شوهرم میگه نمیخوام دست بالمون جلو بیوفته راستش برا من فرقی نمیکنه من دونفری تنهایمون بیشتر دوست دارم یک روز گوشیش ورداشتم دیدم یه زنه *** هی اون پیام میده ولی شوهرم گفته پیام نده دیگه اون هی میده منم بددلم اونم از دوست داشتنمه من شمارشو ورداشتم نوشتم خانوم مگه نمیفهمی میگن پیام نده من خانوممشم گفت به تو ربطی نداره دلم میخاد گفت باشه تخم سگ باشم تو رو زیر مشت لگد نندازم یک ماه با سیم کارت شوهرم باهش رفیق شدم اون فک می‌کرد شوهرم داره پیام میده تا گفتم بیا بینمت اون ساده اسگلم اومد منم با داداشام رفتیم سراغش تا می‌خرد زدیمش اینقدر زدیمش تا دلم خنک شد وقتی فک می‌کرد شوهرم داره پیام میده عکس او اونجاش میفرستاد تا مثلا تحریکش کنه وقتی میگفت زنتو ول کن بیا باهام باشیم وقتی میگفت زنتو بزن نرمش کن اگه به حرفت نمیکنه بابات اینا زدیمش بعد گفتم خونتو یاد گرفتیم اگه یک شماره مزاحم شوهرم بشه چه تو باشی چه نباشی ایندفعه میام میکشمت شکایتم بکنی تو مقصری هنوز عکسا بدنتو دارم نیام نشون شوهرت بدم اونم میگفت گوه خوردم ببخشید بعدنا فهمیدم خاله یکی از دوستام بوده وقتی داشتم جلو دوستم از شوهرم تعریف میکردم اون گوش داده با گوشی اونم که زنگ زدم به شوهرم گوشیمو جا گذاشته بودم زنگ زدم بیاد دنبالم منم فهمیدم تنها باشی بهتر ازینه بری سراغ رفیق بخای دردل کنی نباید به دخترا زنا حالا اعتماد کنی البته ببخشید بعضیاشون خونه خراب کنن منم الان نه شوهرم خیانت میکنه نه من من یکبار بود اونم از سر لجبازی ولی دیگه نکردم آلان با این همه سختی که کشیدم زندگیمون خوب شده فقط راز دلتون دردلتون به کسی نگید به هیچ وج ببخشید طولانی شد امیدوارم ادمین بزار کانال برامون

1399/02/29 16:35

#ارسالی_اعضا
????????????

تجربه زندگی خانم گل،سلام وخسته نباشی خدمت همه دوستان وادمین گلمون،من متولد73وهمسرم که پسرداییم هست متولد73هستن مادوسال وهشت ماهه ازدواج کردیم ویک پسرخوشکل وسالم داریم خوشحالم بااین کانال آشناشدم من باشوهرم چندماهی خیلی دعوامیکنم باعث شده یکبارکتک هم بخورم چون شوهرم خرجی نمیده فوش هم میده،بیشترکاراش رواعصابمه خدایش خیلی سختی کشیدیم تابهم رسیدیم توخونه پدرم اصلاخیرندیدم بابام معتادبود،عموم خیلی مارواذیت میکردتاتقی به توقی میخوردزن عموم خبرچینی میکردوماکتک میخوردیم همیشه مادربزرگم مارووادارمیکردبااینکه بیگناه بودیم معذرت خواهی بکنیم که مثلاکتک نخوریم،بابام به ماخرجی نمیدادووقتی کارمیکردیم ازمامیگرفت،برای همین من میخواستم شبیه مامانم نشم بخاطربچه این چیزاروتحمل کنم،نمیخواستم بازم اون روزاروببینم برای همین حتی حق باشوهرمم باشه معذرت نمیخوام احساس میکنم غرورم لح میشه،خیلی خشن شدم دست بزن پیداکردم روی بچه ام اونم داره شبیه من میشه دست بزن پیداکرده ،ولی ازوقتی پیامای شماهاعزیزانومیخونم دارم روی خودم کارمیکنم چندوقته به حرف شوهرم گوش میدم به استقبالش بلندمیشم پاهاشوماساژمیدم سعی میکنم راستشوبگم بهش،وباگل پسرم خوب باشم براش وقت بزارم امیدم به خدابیشترشده چون کلاناامیدشده بودم،هروقت پیاماتونومیخونم هم واسه شماهم ادمین گلمون دعای خیرمیکنم،ببخشیدطولانی شد

1399/02/29 16:36

#ارسالی_اعضا

??????????

سلام خانم گلا خیلی دوستان دارم?
میخاستم تجربه اولین بوسه رو بهتون بگم?
تقریبا میشد یک هفته بعدداز عقدمون ک دوتایی باهم با اقایی بیرون رفته بودیم شب بود اونم واسه اولین بار البته?
ی بیست دیقه ای اول باهم خوراکی خوردیم بعدش دیدم اقایی ماشینو روشن کرد و راه افتاد اول فکر کردم قراره برگردیم خونه ک بعد از عوض شدن مسیرش فهمیدم ک نه?
بعد ده دیقه زد کنار و با کلی خجالت گفت سرتو بزار رو شون چشاتم ببند اونم خجالت میکشید ?
تا سرمو گذاشتم رو شونش دیدم ماشین پلیس اومد وایساد یکمی جلو تر ازما?
انگار بهمون شک کرده بودن?
هرچی منتظر موندیم نرفت??تا اقایی مجبور شد گفت نمیزارن ادم ب کارس برسه?
ماشینو روشن کردو درحین رانندگی همینجوری سرم رک شونش بود حواسمم پرت جاده ک اقایی پیشونیمو بوسیدو بعدشم دستمو?????
دوستون دارم برا خوشبختی همه تازه عروس دومادا صلوات محمدی بفرستین☺️

1399/02/29 16:37

#چالش
#ترک_گناه ??

سلام دوستان گلم چالش جدیدمون متفاوته یکم
بیاین از ترک گناهامون بگیم اگه غرق اشتباه یا گناهی بودین بیاین تجربتونو بگین و یا طریقه نجاتتونو بگین

1399/02/29 16:38

#سیاست_بانو

??????????

❓بجای قهر کردن، چه کنیم؟!

?در شرایطی که با همسرتان به مشکلی برخورده اید که ادامه صحبت کردن در مورد آن تنها به مشاجرات بیشتر ختم می شود، بهترین راه‌حل موقت این است که از روش ?سکوت?استفاده کنند، نه روش قهر کردن!

?در روش سکوت که راهکاری موقت است، فرد باید به طرف مقابل توضیح دهد که: «با توجه به شرایطی که بین ما ایجاد شده و ناشی از هیجان است، ادامه بحث می‌تواند شرایطمان را بد‌تر کند. بنابراین ترجیح می‌دهم در این رابطه فعلا سکوت کنم.»!

1399/02/29 16:39

#ارسالی_اعضا
??????????

سلام خدمت خانوم گل های عزیزسرزمینم?
میخواستم تجربمودرمورداون خانمی که گفتن درباره ازدواج مجددبگین بگم تاشایدبه دردشون بخوره.من فاطمه 24ساله ازشیرازهستم.من اولین بارتوسن 19سالگی باپسرهمسایه مون عقدکردم البته به اجبارپدرومادروهمه میگفتن که پسرخوبی نیست اماخانوادش ول کن مانبودن تااینکه جواب بله روگرفتن.من تودوران عقدفهمیدم که نامزدم ساقی موادمخدرهست وخودشم معتادهست همه جورخلافی میکردازهوس بازی تاخلاف وزندان رفتن وهیچ احترامی به خودم وخانوادم نمیگذاشت حتی فامیل وپدرومادرخودشم ازش میترسیدن من همون اول میخواستم طلاق بگیرم اماگفت اگه اینکاروبکنی به خانوادت وخودت آسیب میرسونم وخودمم فرارمیکنم وهمه کارازدستش برمیومد همه چیزم داشت خانه ویلایی ماشین زمین طلافراوان اماکارش حلال نبودواخلاقش صفرکل روستامیشناختن خلاصه باهربدبختی بودبعدازدوسال طلاق گرفتم ازش واون فورابادوست دخترش نامزدکردبااینکه همسایه بودیم وهرروزنامزدشووخانوادشو میدیدم اماتحمل کردم وتادوسال صبرکردم تااینکه امسال یه خواستگارخوب برام اومدوهمه چیزتمام مومن اخلاق خوب کارحلال عاشقمه خیلی ومجردهم بودخودش وبه من گفت تونگاه اول عاشق شده وحتی اگه زن هم شده بودم بازم منومیگرفت واقعاالان خیلی خوشحالم که طلاق گرفتم وخداجواب صبرهام وتهنه وسرکوب های مردمودادویه نامزدخوب وزحمت کش نصیبم کردیه وقتایی واقعا بایدیه رابطه هایی تموم بشه وزندگی روازنوبسازی یقین بدونین خداپشت وپناهتونه وتنهاتون نمیزاره.

1399/02/29 16:39

#ارسالی_اعضا
??????????

#چالش_ترک_گناه
سلام به همه وادمین عزیز ممنون از زحماتت❤️?میخواستم درمورداین چالش
تجربمو بگم.من حدودا6سال پیش پدرومادرم از همدیگه ب طرز بدی(فحاشی.بی ابرویی تو درو همسایه.دعواو.... )از هم جدا شدن که خب تو روحیه م بسیار تأثیر بدی گذاشت? آخه اون موقع من 18 سالم و خب خیلییی دختر ساده ای بودم و با هجده ساله های الان فرق میکردم بماند که چقدر باعث غصه و رنج وبی ابروییم شدن،بعدازحدودادوسال مادرم تونست طلاقشو قیابی بگیره و ما با مادرم زندگی کردیم و دیگه پدرمو ندیدم خلاصه من اون موقع سالن برای ورزش میرفتم و حسابی کیفم کوک بود با دوستام و به همون فکر میکردم ک خوشبخت ترینم دختر روی زمینم دخترپاکی بودم و چون دیگه پدرم نبودک اذیتمون کنه و از طرفی شرایط برای من یکم هموار ترشدن بود.بعد از یه مدتی مثل همیشه که به اسم پسرتو گروهای تلگرام چت میکردم وارد گروه چند نفره شدم یکی از تفریحاتم این بودکه با رفیق صمیمیم پسرهارو دست مینداختیم و می‌خندیدم فقط همین ینی همیچ پسری نمیدونست ک من دخترم.خلاصه من از پسره ای خیلی بدم میومد همش با دوستم دستش مینداختیمومیخندیدم خلاصه رفت گذشت تا ی روزی من خیلی حالم خراب بودوهمون پسر برای حرف زدن راجب سربازیمون? اومده بود ک حرف بزنیم و از اونجایی ک من حالم خیلی بده بود بهش از سر حماقتم گفتم ک من دخترم و دیگه اینقدر بمن داداش داداش نگو حالم بد میشه.رفته رفته من بهش وابسته شدم و یکی دوباری برای دیدنش رفتم ولی دفعه سوم دیگه وجود نداشت چون داداشم فهمیدمنو کتک زدبی اعتماد شدن خانوادم بهم تا دوماه گوشی نداشتم تا شش ماه سیم کارت ?
داشتم روانی میشدم داداشم بشدت آدم تعصبی هست ولی خدارو خیلی خیلی شکر کردم ک داداش❤️م فهمیدکتکم زدولی نجاتم داد.بعدش دستشو بوسیدم چرا ک امید امروزمو بهش مدیونم?خلاصه ازاونجا به بعد توبه کردم و قسم خوردم که دیگه با هیییییچچچچ مرد نامحرمی صحبت نکنم تا خدا منو ببخشه و از سر تقصیرم بگذره تلگرام.لاین.واتس اپ.همه رو پاک کردم و سر عهدم موندم اگرچه از لحاظ روانی دوران بسییییار بسیااار سختی رو گذروندم که از ته قلبم بحق این شبوروزای عزیز به آبروی امیرالمومنین آرزو میکنم خدا سرهیچ کسی نیاره وخدا همه‌ی دخترهاو پسرهاروهمسرمناسب عنایت کنه.التماس دعا دارم از همتون تو این ماه عزیز دعا کنید که من هم به حاجتم برسم☺️ ممنونم از نگاهای گرمتون که هدیه کردید.‌مجرد23ساله

1399/02/29 16:40

#ارسالی_اعضا

????????

سلام ب همه ی خانومای جیگر?
راجب ازدواج دوم خواهرم میخواستم بگم ک وقتی بعد هفت سال با ی اقایی تو گروه تلگرامی آشنا شد و اون آقا ک خدا ازش نگذره کلی دروغ بهش گفت تا بعد 1 سال تصمیم ب ازدواج گرفتن البته بگم شوهر اول خواهرم پولدار بود و همو دوست داشتن اما بد دل بود و باهم لجبازی کردن تا جدا شن کاش یدونه بچه داشت جدا نمیشد و اینکه بخت اول80 درصد بهتر از دومه و باید ما خانوما بیشتر از شوهرامون تو زندگی کوتاه بیاییم الان خواهرم متوجه شد شوهر دومش معتاده و هیچی نداره و ببخشیدا لواط میکنه دنیا رو سرش خراب شد البته الکی اینو نمیگم عکساشو و فیلماش تو رمش دید و الانم میخواد جدا شه ،لطفاااا صبرمون زیاد باشه در برابر مشکلات و برا ازدواج دوم بیشتر فکر و تحقیق کنیم تا بدبخت نشیم و پشیمون نشیم و هیچچچچ وقت دنبال نیمه گمشدمون تو تلگرام و فضای مجازی نگردیم ک خیلیاشون زندگی مون روبه تباهی می کشن و برای ازدواج ک تصمیم مهمی هستن ب نصیحت بزرگترامون گوش بدیم چون تجربشون بیشتره. ببخشید طولانی شد کاش حداقل از این پیامم ی نفر عبرت بگیره تا خدای نکرده مث خواهر بیچاره من نشه??

1399/02/29 16:40

#ارسالی_اعضا

????????????


سلام به همه خانم گلیا اول از همه خیلی ممنونم به خاطر کانال عالیتون
من می خواستم یه تجربه بگم براتون از عشق و عاشقی من خودم 19و آقاییم 32سالشونه ما سه ساله که ازدواج کردیم ویه بچه داریم. من قبل از آقاییم عاشق یک نفر دیگه بودم چهار سال تحمل کردم تا این که پا پیش گذاشتن و خواستگاری کردن با این که خیلی دوستش داشتم ولی اجازه دادم که پدرم در این مورد راهنماییم کنه و بعد من بهش جواب بدم بعد از کلی حرف زدن بابام بهم گفت دخترم من در این فرد چیزی نمیبینم که بتونم تورو بدستش بسپارم تصمیم اخر با خودته هر چی خودت بگی و من هم جواب نه بهش دادم و الان خداروشکر میکنم که خدا همچین پدری بالا سرم گذاشت و نگذاشت که انتخاب اشتباهی بکنم.بعد از اون من خیلی افسرده و گوشه گیر شدم تا این که سروکله آقاییم پیدا شد مثل همیشه بابام پشتیبانم بود تا این که من و آقایی باهم حرف زدیم و من همه چیزو بهش گفتم اون منو خیلی دوست داشت و داره اون شب فقط یه کلمه بهم گفت که بهش اعتماد کنم و من هم همین کار رو کردم و خدارو شکر ما یکی از زوج های خوشبخت روی زمینیم.
حرفم اینه که واقعا قسمت و تقدیر گاهی اون جور که ما می خوایم پیش نمی ره بعضی وقتا باید از چیز هایی که دوست داریم بگذریم تا به جاهای بهتر برسیم. ببخشید که طولانی شد امید وارم به کارتون بیاد در پناه خدا❤️

1399/02/29 16:41

#ارسالی_اعضا
??????????
سلام به همه خانومای گل من یه تجربه ای راجب دوستی دارم میخوام باهاتون درمیون بزارم البته اگ ادمین بزاره این بار چندمه پیام میدم من چن سال پیش ک داشتم طلاق میگرفتمو دنبال کار میگشتم با یه آقایی آشنا شدم اولش زیاد ازش خوشم نمیومد اما چون میرفتم خونشون کار می‌کردم هراز گاهی خودش منو باماشین میرسوند خونه وچن کلمه ای با هم صحبت میکردیم همین باعت شد که من بهش علاقه مند بشم بعدش کلا از زندگی خودم کامل دلسرد شدم جوری بود که میگفتم فقط برم اونو ببینم تا اینکه اون بهم پیشنهاد دادگفت از شوهرت جدا شو بامن ازدواج کن منم چون خیلی دوسش داشتم قبول کردم ویه بار وقتی دعوامون شد من همه وسایلمو جمع کردم رفتم خونه بابام وگفتم میخوام جدا بشم بعد یه مدت بهش زنگ زدم گفتم دارم جدا میشم چیزی نگف یه بار که رفته بودم خونشون دیدم یکی هی زنگ میزنه گفتم کیه گف هیچکس منم شمارشو برداشتم بعدا بهش زنگ زدم دیدم زنه بعد که با یکی از دوستام اشناش کردم با اون هم رفیق شده بود درحالی ک ادعا می‌کرد منو دوست داره با دوستمم دوست شده بود ک دوستم به من گف ووقتی دید من تصمیمم برا جدا شدن جدیه گف من باهات ازدواج نمیکنم اگه بخوای صیقه ات میکنم من *** ببین بخاطر کی زندگیم خراب کرده بودم منم برگشتم خونه پدرم ووقتی شوهرم اومد دنبالم باهاش برگشتم ولی خیلی داغون بودم والبته حس گناه شدیدی داشتم ولی توبه کردم نمیدونم خدا بخشیدتم یا نه اما برگشتم وزندگیم رو نجات دادم ومیخوام اینو بگم که دوستان توروخدا اشتباه منو نکنین به کسی اعتماد نکنین که بخاطرش زندگیتون رو خراب کنید سوگند هستم 24سالمه از ابهر

1399/02/29 16:42

#ارسالی_اعضا
#نظرسنجی
??????????

سلام خسته نباشید ?من نوزده سالمه و اقاییم 24...سه سال و دوماهه عقدیم...قراربود نوروزپارسال عروسی بگیرم به یه دلایلی نشد...گفتن نوروز99...امسالم ک کرونا اومد و همه برنامه هامونوخراب کرد...من شوهرم کارگره خونه ماشین جهاز طلا همه چی خودش با کارگریش گرفت واسم.خیلی دلم میخاد زودتر برم خونه خودم ولی میگن نمیشه باید صبر کنین تا کرونا بره...ب شوهرم میگم بیا یه مجلس کوچیک توخونه بگیریم بریم سرخونه زندگیمون..میگه نه بعدا حسرتشو میخوری میگه حالا یکی خونه نداره عروسی نمیده خونه میخره ولی ما که همه چی داریم اگه عروسی کوچیک بدیم تااخر عمرمون حسرت میخوریم? خیلی ناراحتم نمیدونم چیکارکنم خسته شدم از بلاتکلیفی..میشه تجربتون رو دراختیارم بزارین و بگین اگه جای من بودین با یه مجلس کوچیک میرفتین خونتون یا صبر میکردین کرونا تموم بشه و ی مجلس بزرگ بگیرین؟؟اگه باعروسی کوچیک برم خونم بعدش پشیمون میشم و حسرت میخورم؟؟؟

1399/02/29 16:42

#ارسالی_اعضا

??????????

سلام خدمت خانوم گلای عزیز و همچنین آدمین گلمون
م هستم 23ساله و همسرم 33 ساله راستش می خام قصه زندگیمو بگم ...?15 سالم بود که ازدواج کردم اونم دلم نمیخاست یهویی شد بخاطر دعواهایی که پدر ومادرم داشتن که مقصرشم بابام بود ولی دیگه نمیتونستم باشم تو اون خونه من دختر بزرگشون بودم و دوتا داداش از خودم کوچیک تر داشتم ولی با اومدن دومین خواستگار قبول کردم که به نوعی فرار کنم از اون خونه..دیگه همه چی جور شد وبعد یه هفته عقد کردیم و چون من سنم کم بود 4 سال تو عقد بودم که اونم مقصرش خودمم میدونین چون نمیدونستم بکارت ینی چی اصلا نمیدونستم چنین چیزی هست بعد 4 ماه بیشتر از عقدم نگذشته بود که شوهرم همش میگفت:منم که نمیدونستم می گفتم مگه چیه خوب هرچی تو میگی دیگه این شد که بعد 4 ماه عقد شدم یه زن ولی هیچ کی نمی دونست...و این شد تا من هر وقت دعوا میشد که شوهرم مقصر بود من کوتاه میومدم که یه وقت کسی نفهمه یا این که خیلی تو عقد اذیتم کرد و من میتونستم راحت خودمو از دستش خلاص کنم چون پدر،مادرم پشتم بودن ولی چه فایده همش می گفتم با خودم که اگه کسی بفهمه که من زنم منو می کشنواین که شوهر من ازاین نقطه ضعفم استفاده کرد و همیشه من کوتاه میومدم ،همیشه یک ماه2ماه به خاطر بد دهنیاوبد دلیاش و کارایی که میکرد باهاش قهر بودم ولی نمیذاشتم‌کسی بفهمه چون می ترسیدم که بهشون بگه که من زنم و خلاصه این که از شما عزیزان می خام هیچوقت به خاطر فرار از خونه پدر مادر تون با کسی که اصلا نمیشناسیدش ازدواج نکنید که واقعا از چاله میوفتین تو چاه واز همه مادرا خواهش میکنم به دختراشون یاد بدن که یه چیزی همه دخترا دارن که اگه نباشه خانوم هستن مثل من باعث نشه اون زمانی که دختر هنو تو عقد و زمانیه که شریک زندگی شو بشناسه باعث نشه که بااین که شریکشو شناخته راه برگشت نداشته باشه...ببخشید که طولانی شد?? من خیلی سختی تو زندگیم کشیدم و می کشم هنوز ،بازم اگه شد میام تا تجربه ها مو به شما عزیزان بگم ندیده دوستون دارم واسم اگه میشه دعا کنید و برای رفع مشکل همه عضو های کانال لطفا یه صلوات بفرستید ?❤️

1399/02/29 16:43

? #سیاستهای_همسرداری ?


"تذکر کپسولی!!!"


? گَرد داخل کپسول، تلخ است اما پوشش کپسول، خوردن آن را آسان کرده و مانع احساس تلخی آن توسط بیمار می‌شود.


? در زندگی مشترک باید سعی کنیم تذکرمان به همسر، کپسولی باشد.


? اگر لازم شد گاهی به همسرتان تذکر جدی دهید، اولاً حتی‌المقدور تذکر خود را طولانی نکنید بلکه خیلی کوتاه بیان کنید تا زمینه پذیرش در همسرتان ایجاد شده و زمینه لجبازی در او کمرنگ شود.


? ثانیاً تذکر خود را خیلی نرم و با ژست مهربانانه بیان کنید تا تلخی آن‌، برای همسرتان شیرین گردد.

1399/02/29 16:44

? #سیاستهای_همسرداری ?


❣❤️مهارت های زناشویی❤️❣


???

?یکی از علل مشاجره و دعوا بین همسران، تلاش برای تغییر دادن رفتارهای یکدیگر است،

?یادمان باشد هر کدام از زن وشوهر سالها دریک فضای تربیتی وشرایطی متفاوت رشد یافته اند پس?
بی صبری وفشار آوردن هیچ تغییری را ایجاد نمی کند.
❣❣❣


?بسیاری اززوج‌‌های جوان در ابتدای زندگی مشترک با همسرشان همانند دوستانشان رفتار می‌کنند؛ یعنی به همان شکل، لجباز و یا حاضر جواب هستند.


?پرده های ادب واحترام راحفظ کنیم.
? به خواست یکدیگر احترام بگذاریم.
?غیر مستقیم تاثیر بگذاریم(به جای تکرار حرف ها وخواسته ها روش مان را عوض کنیم و با ایجاد شرایط آرامش وباور قلبی همسر سریعتر به مقصود میرسیم.
❣❤️❣

1399/02/29 16:44

پنج عادت خوب که می تونه زندگیت رو متحول کنه??
~~~~~~
1- خواب کافی خیلی مهمه؛ این که شبها زودتر بخوابی و صبح ها با انرژی زندگی را آغاز کنی

2- عادت مطالعه در خودت رواج بده؛ کتاب بخون چون بهترین دوست انسان کتاب است

3- خودت رو دوست داشته باش؛ چون تنها کسی که میتونه بهت کمک کنه تنها خودت هستی

4- به سلامتیت بیشتر اهمیت بده؛ هیچ نعمتی نمیتونه جای سلامتی رو بگیره. ورزش کن و غذای سالم بخور

5- همیشه سعی کن شخصیت مثبت و فانی داشته باشی. دیگران رو ببخش و همیشه از این که زنده هستی و زندگی می‌کنی خوشحال باش و از خودت بودن افتخار کن

1399/02/29 16:45

#ارسالی_اعضا
?????????

سلام عرض میکنم خدمت همه ی اعضای خوب کانال..از ادمین عزیزم تشکر میکنم واسه اینکه وقت باارزششونو گذاشتن واسه ساخت کانالی که پستاش میتونه خیلی از زندگیایی که دیگه امید بهشون نیست رو بسازه...من 20 سالمه همسرمم28سالشه تقریبا 10ماهه که باهم ازدواج کردیم دوران عقدمون یه چند ماه از اون چیزی که فکرشو میکردیم بیشتر طول کشید واسه همینم شوهرم اعصبانی بود همش..آخه من اصفهان بودم خونه مامانم اینا..شوهرمم خونه گرفته بود تو تهران داشت کار میکرد..قرار بود بعد از عروسیمون بریم تهران زندگی کنیم چون کارش اونجا بود..خلاصه سرتونو درد نیارم نزدیک یه سال بود که شوهرم تنها بود تو تهران اینم بگم که چند ماه یه بار میرفتم دیدنش ولی خب بابام یه عقایدی داشت واسه خودش میگفت دو سه روزه میری و برمیگردی وگرنه نمیزارم بری خب تو خانوادشون اینجوری جا افتاده بود و منم نمیتونستم رو حرف بابام حرف بزنم و قبول میکردم ولی شوهرم چون دلتنگم بود میگفت باید بمونی پیشم و مثه یه بچه بهونه گیر شده بود از طرفی هم دوس داشتم بیشتر پیشش بمونم هم نمیتونستم رو حرف پدرم حرف بزنم واسه همینم چند بار که اینجوری شد شوهرم از بابام کینه به دل گرفت و یه بار که بهم رسیدن بدجوری باهم دعواشون شد و بماند که من چقد گریه کردمو حرص خوردم نه میتونستم طرف بابامو بگیرم نه شوهرم..اون وسط من شده بودم اسباب بازی و اون دوتاهم باهم بحث میکردن ولی بدون کوچکترین حرف بی ادبی...هردوشون خودشونو قبول داشتن زور بار حرف اون یکی نمیرفت تا دعوا تموم شدو بابام دستمو گرفت و از خونه خواهرشوهرم زدیم بیرون چقد شوهرم التماس کرد و میگفت اشتباه کردم زنمو نبر و از این حرفا منم باچشای گریون از اونجا خارج شدم ولی بعد که رفتم خونمون همه پرم کردن و گفتن که حق نداشته با بابات اینجوری برخورد کنه و ندیده درمورد زندگیمون قضاوت کردن و حتی خیلی از فامیلامونم بهم گفتم تو خیلی بهش سری ولش کن شما به درد هم نمیخورین و از این حرفا... با وجود این حرفایی که زدن حتی اگه یه ثانیه از تنهایی که شوهرم کشیده بودو میکشیدن بخدا بدتر ازاین میکردن شوهرم بدجور به من وابسته بود واسه همین طاقت دوریمو نداشت بخاطر همین دعوا میکرد ولی اونا حرف خودشونو میزدن کم کم این حرفا روم تاثیر گذاشت باوجود علاقم بهش یه بار بهش پیام دادم و گفتم حالم ازت بهم میخوره حق نداشتی به بابام توهین کنی و من بهت سرم و از این حرفای بچگونه که واقعا الان خجالت میکشم از گفتنش واقعا شوهرم شکست صدای شکستنشو فهمیدم گفت ازت انتظار نداشتم درکم نکنی و... بعد یه ماه دوری

1399/02/29 16:45

که اومده بود معذرت خواهی میگفتم من طلاق میخوامو تو بد کردی و نباید با بابام اینجوری برخورد میکردی درسته واقعا نباید با بابام بحث میکرد و کار اشتباهی کرد ولی اونم آدمع دیگه یهو کاسه صبرش لبریز میشه..اسم طلاقو که اوردم زندگیم بدتر شد همش دعوا همش بحث بهترین روزای عمرم به فنا رفت وهنوزم که هنوزه از اینکه تو اون دوران خوشی نکردم بغضم میگیره ولی خب آدم واسه بدست اوردن یه زندگی خوب باید یه جایی تاوان بده وتاوان منم از دست دادن دوران عقدمون بود که حیف شد..خب تا یه دوران دعوامون بود که دیگه دیدم شوهرمم داره میگه دیگه نمیکشمو بیا از هم جداشیم تا این حرفشو شنیدم انگار دنیا رو سرم خراب شد و چند هفته خواب و خوراک درست حسابی نداشتم همش گریه میکردم...یه شب که داشتم تو تخت خوابم گریه میکردم شوهرم بهم پیام داد هنوز دوسم داری؟منم که انگار دنیارو بهم داده بودن از خدا خواسته گفتم خیلییی و اون شد که آشتی کردیم وپا گذاشتیم رو لجبازیمونو شوهرم اومد از پدرم معذرت خواهی کرد الانم رابطشون خداروشکر خیلی خوب شده... از اون موقع به بعد سعی کردم کسیو وارد حریم خصوصی زندگیم نکنم و خودم با عقل خودم تصمیم بگیرم وتا جایی که میتونم اگه یه کوچولو بحثمون بشه خودم آتیش شوهرمو خاموش میکنم و سعی میکنم زیاد جوابشو ندم اون حرفای احمقانمم کنار گذاشتم خداروشکر...تو خونه به شوهرم خیلی احترام میزارم اونم مثه ملکه ها باهام رفتار میکنه و خیلی هوامو داره...اگه طلاق میگرفتم همون آدمایی که بهم میگفتن ازش جدا شو ازش خیلی سری میومدن پشتم حرف میزدن که لابد دختره یه مشکلی داشته که جدا شده...خانوما به حرف هیچ *** گوش نکنین خودتون بهتر از بقیه میدونین که تو زندگیتون باید چیکار کنین پس احتیاجی نیست بحثاتونو ببرین پیش بقیه که حرف از توش دربیاد...بالاخره تو همه زندگیا از اینجور اختلافا هست غیر ممکن که کسی بگه من تاحالا کوچکترین بحث یا اختلافی با شوهرم یا خانواده شوهرم نداشتم ولی باید عاقل باشین بدونین چجوری رفتار کنین که بحث ادامه دار نشه ممنون که وقتتونو گذاشتین..??بازم ممنون از ادمین عزیز واسه این کانال مفیدش???

1399/02/29 16:46

nini.plus/tajrobeh123

1399/03/03 17:33