مامان کوچولو(۱۶و۱۷)وساله ها

1 عضو

پاسخ به

فک کنم فرستادم نازی خونده

اره خوندم

1399/01/22 21:30

پاسخ به

الان شوشوم هس ...شایدناراحت شه بهش میگم بعدمیفرستم

باش وقتی فرستادی من باشما???

1399/01/22 21:30

پاسخ به

باش وقتی فرستادی من باشما???

اوکی

1399/01/22 21:30

?

1399/01/22 21:31

من تا یکی دو روز قبل حنابندونم قهر بودیم باهم

1399/01/22 21:31

خخخ

1399/01/22 21:31

حتی تالار و ایناهم با اشک رفتم انتخاب کردم

1399/01/22 21:32

من نزدیک عروسیمون یک هفته فقط گریه کردم

1399/01/22 21:32

پاسخ به

حتی تالار و ایناهم با اشک رفتم انتخاب کردم

?

1399/01/22 21:32

دارخردم

1399/01/22 21:32

پاسخ به

من نزدیک عروسیمون یک هفته فقط گریه کردم

من

1399/01/22 21:32

نه من خوشحال بودم اصنم گریه نکردم???????

1399/01/22 21:32

ترسیده بودم...اونقدگریه کرده بودم اونقد ...بودم که آمپول زدن خوب شدم روزحنابندونم عالی بودم

1399/01/22 21:33

به شوهرم گفتم به زور دارم باهات عروسی میکنم دوست ندارم

1399/01/22 21:33

پاسخ به

به شوهرم گفتم به زور دارم باهات عروسی میکنم دوست ندارم

دیوونه چرا؟?

1399/01/22 21:33

من تقصیر مادرشوهرم شد دعوامون شد

1399/01/22 21:33

پاسخ به

نه من خوشحال بودم اصنم گریه نکردم???????

اخه منوترسونده بودن...من بترسم گریه میکنم دست خودم نیس

1399/01/22 21:33

پاسخ به

دیوونه چرا؟?

وای خاک

1399/01/22 21:33

چرامیگفتی

1399/01/22 21:33

پاسخ به

به شوهرم گفتم به زور دارم باهات عروسی میکنم دوست ندارم

خاک

1399/01/22 21:34

پاسخ به

چرامیگفتی

چون دعوا شدید کردیم

1399/01/22 21:34

پاسخ به

اخه منوترسونده بودن...من بترسم گریه میکنم دست خودم نیس

منم میترسیدم???

1399/01/22 21:34

همش هم تقصیر مادرشوهرم و دختر عفریته حصودش بود

1399/01/22 21:34

با بدبختی اشتی کردم

1399/01/22 21:34

اون روز که با شوهرم اشتی کرم شوهرم زار زار از خوشحالی گریه میکرد

1399/01/22 21:35