دلیلر

4 عضو

پاسخ به

گلگشت

ماندانا محله س یا مرکز خرید زاد؟ نشنیده بودم

1399/02/14 17:10

اوشاخلاریمیز بو گیژ قیزا اوخشار یازغ اولاریخ

1399/02/14 18:37

پاسخ به

شناسنامه وریسن؟

هن ایستیر م جورم نچع یاشینان طرفم

1399/02/14 21:52

بولموسن کی صبا بی ذره جوجه دی با

1399/02/14 22:35

پاسخ به

دوماه زودترازموعدبدنیا اومده

عین گل پسر من

1399/02/14 22:39

از اونجا هم اومدم گشنه و تشنه دو ساعت تو حیاط لباس شستم لباسشویی هنوز تعمیر گاهه

1399/02/14 23:04

نع قشهه منده سورم با دوست و همکار رفت امد داشته باشیم

1399/02/14 23:51

زهره دماغ عمل کرده؟

1399/02/14 23:56

میخوای بریم خونشون یه روز??

1399/02/14 23:57

به خودتم بپرس ایشالا بی هفتن قالیب

1399/02/15 07:02

یه لحظه ادم کیسه ابش پاره شه دیگه مهلت نداره که بشینه مو بتراشه

1399/02/15 07:17

سیزیلدین من گدیم دشویه. الان منفجر اولام

1399/02/15 07:19

دور مقعدت از بیرون یا داخل جوش نزده؟

1399/02/15 10:34

هش عکس بارداری ده یوخیدی

1399/02/15 10:39

اصلا هر زمانان کی واریدی منیم خوشوما گلمیر

1399/02/15 10:43

از کار خونه و بچه داری؟

1399/02/15 11:08

خیلی وقته کسی تاریخ تولد نپرسیده بود

1399/02/15 11:53

صبا تو خونه ی جدا چه کارایی میتونی بکنی که الان جایی که نشستی نمیتونی؟

1399/02/15 13:17

پاسخ به

اصلا هر زمانان کی واریدی منیم خوشوما گلمیر

منم نظریمه ختنه ادم نان دا گاباخ واریدی ....روایت وارکی شیطان توتوب جبرائیلی مکائیلی و....کسیب الله دا حیسلنیب درگاه دان اوتوروب اشیه....سورابرااینکی پیس ایش اولماسن دیبلر الما دریبلر

1399/02/15 13:21

پاسخ به

منم نظریمه ختنه ادم نان دا گاباخ واریدی ....روایت وارکی شیطان توتوب جبرائیلی مکائیلی و....کسیب الله ...

بالا الما دین حوا بودا

1399/02/15 13:22

پاسخ به

بعدشم سعیده...من اصلا اصلا اصلا بی احترامی نمیکنم به جون صبا...فک میکنی جلادم؟ فقط آغیر سنگینم سایما...

سیحدیر توجیه المه

1399/02/15 13:24

قینانام نزاشت ما یجا خونه بگیریم خیلی هم خوش حالم. خودش گف اون احترامی که بینمون هست نمیخام ازبین بره?ددیم ساغووول??

1399/02/15 13:58

بگو پول بدین بخریم

1399/02/15 14:13

هندا. اونارو پرتوقع کرده

1399/02/15 14:14

صبا من الان 12 ساله عروس قینانامم نشده در رو بزنم برم خونشون باید زنگ بزنیم اجازه بدن بریم پارسال پدر قینانام مریض بود میموند خو نه ی برادرش قینانام هفته ای یکی دوبار میومد بهش سر میزد اونا هم با ما هم محله هستن یبار لای در کوچمون باز بود همون جوری اومد خونه به شوهرم گفتم خودشون بدون اجازه برم محل نمیدن از این به بعد بگو بدون هماهنگی نیا اونم سر بسته گفته بود بعدش زنگ میزد دارم میام اونجا

1399/02/15 14:44