دو هفته پيش سكته مغزي كرد مامان و بابام رفتن شهرستان سكته رو رد كرده بود اورده بودنش خونه
1399/06/03 16:02
//= $member_avatar ?>
ولي تكلم و قدرت دستشويي اينا نداشت
1399/06/03 16:02
//= $member_avatar ?>
زنگ زديم تصويري انقد گريه كرد مارو ديد
1399/06/03 16:02
//= $member_avatar ?>
وااای الهی...
1399/06/03 16:02
//= $member_avatar ?>
من كه نبودم همش مامانم ميگه خواستيم بيايم گريه ميكرده
1399/06/03 16:02
//= $member_avatar ?>
خدا نخواست زمين گير بمونه
1399/06/03 16:03
//= $member_avatar ?>
اخه مادربزرگم به نجس پاكي خيلييييي حساسه تخت بابا بزرگمو گذاشته بود تو حياط تو اين گرما كه خونه رو نجس نكنه
1399/06/03 16:04
//= $member_avatar ?>
يني دلم به حالش كباب بود
1399/06/03 16:04
//= $member_avatar ?>
ميخواستيم بياريمش تهران پيش خونمون مراقبش باشيم اينجوري شد بابام اين ماه احتمالا باز نشست بشه ميخواست بره يا پيشش بمونه مراقبش باشه يا بياره تهران پيش خودمون چون عمو اينا عمه اينا شهرستان دل نميسوزوندن فقط عمو بزرگم هواشو داشت