یک دختر9ساله دارم که ازازدواج دومم بوده والان خونه بابامه ونزدیک 4ساله ازدواج کردم ب دلایلی بردمش خونه بابای خودش قبولش نکردن زمانی که خواستم ببرم یک النگوخریده بودم براش قبلا اونوازدستش دراوردم بابابام کلی جنگ کردم که چراالنگوشوبردی وکلی تهمت ب من زدکه چرا فروختی خوردین درعوضی که من اصلا این کارونکردم فروختم ب حساب گذاشتم بعدازاون ماجراکه دوباره دخترم اومدخونه بابام الان ازاون موقع دوسال میگذره تااینکه هفته پیش که رفتم دخترم گفت خاله هام منوب کارگرفتن منم اعصبانی شدم وچیزی نگفتم تااینکه گفت مامان دوچرخه ای که خریده بودی برام کوچیک شده نمیخوام ببربرای خواهرم که ازازدواج دومم یک دختر7ماهه دارم حالا که اوردم بابام زدکلی دروبیراه گفت ...گفت که هااینم مثل النگوش بردی فروختی .بااینکه میدونن من پول النگوشونخوردم غیرازاین من براش بیمه عمردرست کردم برجی 200تومن میزنم که برای ایندش .البته اینونمیدونن اصلا فک میکنن من بالا کشیدم وخوردم دارم اتیش میگیرم ازاین طرزفکر
1399/03/09 15:56