?دورهمی مامانا?

1 عضو

من وسایل برقیام چندتاکم دارم اینارو تکمیل کنم باز یه سرویس قابلمه و سرویس غذاخوری میخرم

1399/03/19 13:32

چون من مهمان انچنان نمیاد فقط مامانم اینا بیان یا هرازگاهی عمو هام اینابیان

1399/03/19 13:32

پاسخ به

من وسایل برقیام چندتاکم دارم اینارو تکمیل کنم باز یه سرویس قابلمه و سرویس غذاخوری میخرم

ما جهاز ک میدیم ار هرچیز 2یا3 دست میدیم

1399/03/19 13:33

پاسخ به

ما جهاز ک میدیم ار هرچیز 2یا3 دست میدیم

اره میدونم

1399/03/19 13:33

پاسخ به

چون من مهمان انچنان نمیاد فقط مامانم اینا بیان یا هرازگاهی عمو هام اینابیان

ن مال من زیاده

1399/03/19 13:33

نه ما ایجور نیستیم دلبخواهیه بعدشم اگه بدیم یکی

1399/03/19 13:33

پاسخ به

نه ما ایجور نیستیم دلبخواهیه بعدشم اگه بدیم یکی

اها

1399/03/19 13:34

من جهاز داشتم وقتی ازدواج کردم وقتی جدا شدم اوردنش خونخ بابام ولی وقتی اشتی کردم بابام دوبارا ازنوع برام گرفت گفت نمیخواد اوناروببری تو اونا خوشی ندیدی

1399/03/19 13:34

دیگه ازاول خرید برام

1399/03/19 13:34

اها

1399/03/19 13:35

اره عزیزم

1399/03/19 13:35

سر 0چی میخواستی جدا شی

1399/03/19 13:35

ولا ازبچگی

1399/03/19 13:35

من بهونه میگرفتم

1399/03/19 13:35

ب زندگی درست حسابی اهمیت نمیداد

1399/03/19 13:36

سنش کم بود دوستاشومیدیدک تازه ازسربازی اومدن زن ندارن ازادن دلش میخواست بگرده باهاشون

1399/03/19 13:36

مثلا هرچی بخواستم میخریدا ولی خب صبح ک میرفت سرکار میگفت دست ب کارتم نزنیا

1399/03/19 13:37

من فشارروم میومد

1399/03/19 13:37

چون فقر یا بی پولی روتجربه نکرده بودن

1399/03/19 13:37

م

1399/03/19 13:37

بابام هردیقه میومد برام همه چی میاورد

1399/03/19 13:37

پاسخ به

سنش کم بود دوستاشومیدیدک تازه ازسربازی اومدن زن ندارن ازادن دلش میخواست بگرده باهاشون

الان خوب شده؟

1399/03/19 13:38

یه شب بیرون بودیم بامامانم اینا یعنی ازظهربیرون بودیم تا شب اونم عصررفته بود پیش دوستش من شام خوردم خوابم گرفتم گفتم بریم خونه گفت نخیرزوده میخوام برم پیش دوستام من گفتم ن دیگه یکم داد زد مامانم خیلی دعواهارو اروم میکنه بهش گفت علی خب برو خونه لج نکن تا فرداشب راحت تربری بیرون گفت نه من گریه کردم بابام همون موقع رسید خلاصه گفت چرا گریه میکنی گفتم نمیادبریم خونه دیگه گفت باید ببرتت نبردت تکلیفشومشخص میکنم

1399/03/19 13:46

رفتم درحیاط ک وسایلمو بردارم یکم چیز داشتم خونه بابام دیدم میخوادتاب بخوره بره گفتم کجا گفت میخوام برم گفتم نخیر بابام رسید بازمن گریم گرفت بابام گفت توحق نداری اشکت دربیاد وظیفشه توروببره اون لج کرد گفتم بابااگه من رفتم میترسم اجازه نده بیام بابام گفت زاییدا نشده کسی این حرفوبزنه براتو

1399/03/19 13:48

خلاصه اونم لج کرد بابامم ب من گفت بیا داخل تاتکلیف این شوهرتومشخص کنم بابام رفت داخل شوهرم درحیاط بود مامانم بهش میگفت علی چرا اینجوری کردی خومیرفتی چرا باعث این چیزاشدی

1399/03/19 13:49