نازنین من همش دراز کشیدم دیشب اینقدر عصبی بودم نازنین من هر دفعه آسانسور میره بالا میاد پایین استرس میگیرم طبقه بالامون یه حاج خانومیه پیره بنده خدا هر ازگاهی میاد خونمون میشینه مجبور شدم امروز 3 بار اومد دمه در درو باز نکردم بخدا اونجوری آدمی نیستم درو کسی باز نکنم کلی هم بهش احترام میزارم میگم بالاخره بیاد من میگم بیا ت دیگه منم مجبورم براش برم آشبزخونه سختمه بنظرت چیکار کنم
1402/09/04 17:33