دختر دایی شوهر من 15سال تو شهر غربت بعداز این همه سال بچه دار شد

نمیدونم برا چیه خیلی دارو استفاده کرد حتی آمپول هم میزد توی شکمش اما قرص اسپریژن استفاده نکرده و یسری مکمل هایی دیگه ک میگن خوبه

همه بهش میگفتن ول کن بیا بچه دار که نمیشی

اخه نیستم‌مشکل هم همینجاست

گفت نه من باشوهرم خوشبختم همه چی برام فراهمه فقط بچه نیست اونم هروقت خدا خواست بهم میده

زندگیم رو هواست

چقد خاستگار داشتم رد کردم

اه اونا منو گرفته

بعداز این همه سال رفت ای وی اف کرد و دوقلو براش گرفت خدا جبران این همه سال رو کرد دختر و پسر بهش داد دیگه راحت شد

درسته خدا هم خدای بقیه است خدای ما نیس مارو کامل فراموش کرده البته توی این ی قضیه

ناراحت نباش بخدا درکت میکنم،،،اما خونه نمون برو بیرون خونه دوستی رفیقی اشنایی

خواهر تو جای خواهرمی به امام رضا بریدم کم اوردم صبر همه مثل هم نیس میدونم جدام بشم روزگار بهتری ندارم ولی چ کنم ک نمیکشم دیگه

ببین شوهرت مگه مشکل نداره،،،بهش بگو فداتشم تو،مشکل داری نمیخوام دیگه به روت هم بیازم اما من با تو حتی بدون بچه هم خوشبختم

بد اخلاقه نمیشه حرف زد باهاش

دلمون باهم نیست فقط داریم همدیگرو تحمل میکنیم

دیگه نه والا اینجور نمیشه قسمتت این بوده
منم مث شما من از 13سالگی باورت میشه خاستگار داشتم تا 15سالگی بابام قبول کرد باورت میشه پس منم باید بگم اه اونا گرفته،،،نه خواهر اینطور نیست این دست قسمت هسته

چند شب پیش زنگ زدم داداشم ک کلا برم اما اومد گفت غلط کردم نرو بمون آدم میشم

اهل هیچی هم نیس میشناسمش فقط سرش ب کارش گرمه

بلاخره بی تاثیر نیس

من کاری ندارم ب چیزی

فقط دیگه نمیکشم

😭😭😭😭😭😭😭

داغونم له ام

من چقدر دیگه صبر کنم

نه اینطور نگو خدا قهرش میاد خدا همه چیز رو به موقع به ادم میده