مامانای (تهران) دی ۹۹

41 عضو

پاسخ به

نگران نشو من الان گرفتم 66بود

سلام فاطمه جون خوبی
کیان واکسن چهار ماهگی 7 کیلو بود واکسن شش ماهگی 7 و نیم
دیشب بردمش دکتر دوباره چند روز غذا نمیخورد و شبا نمیخوابید
وزنش کرد همون هفت ونیم بود??? این ماه هزار تا چیز بهش دادم این همه موز و آجیل هرروز تو فرنیش این همه سوپ و قلم گوسفند و شیر خشک و سرلاک کجاش رفته پس

1400/05/06 22:13

پاسخ به

نه بخاطر مریض شدنش بوده چرا مریض شده؟مگه زیر کولر میبریش؟یا از حموم میاری خشکش نمیکنی مگه؟همیشه زیرد...

نه فاطمه شبی که واکسن زد شوهرمو منو برد خونه داداشش اونا هم انگار کرونا داشتن زیر بار نمی رفتن آمدم خونه کیان دیگه غذا نخورد چند روز سرفه می‌کرد
هی مراعات کردم تا یهو چند روز بعدش کلا سرفه شدید کرد و دو روز هیچی نخورد دکتر گفت گوشش عفونت کرده و گلوش
عفونتش خوب شد ولی اشتهاش بر نگشت حتی شربت زینک هم میدم برای اشتها تاثیر نداره
باز خوش بحالت خواهرم سینه پر شیر رو تجربه کردی
من حسرت همونم دارم دو روز تمام لب به سینم نزد ?دریغ از یه قطره که ازش بیرون بیاد
نهایت سفت میشه اگه نخوره
از اول نخورده زیاد
خیلی شیرم کمه
خودم فکر نمیکنم تا دوسال بمونه خشک میشه

1400/05/07 02:15

پاسخ به

ای وای خدا انشاالله بچه هامونو اهل کنه???بچه من ک اویزونه همش??‍♀️مردم دیگه

خخخخخخخ فاطمه من خودم که وحشتناک عصبی شدم
شوهرم صبور بود اونم این دو سه شب انقذر کیان اذیتش کرده و نخوابیده و چیزی نخورده که از من بدتر شده
امروز با کمال تعجب دیدم به زور یه شیشه شیر خشک رو داشت سعی میکرد بهش بده نمیخود آخرش دیدم داره بهش میگه شیر نخوری میزنم زیر گوشت????? آنقدر حرفش برام خنده دار بود کلی خندیدم کیان هم پررو تر از همه است یکی دعواش میکنه سریع اخم می‌کنه میگه إإإ
یعنی منم دعواتون میکنم
همچین چیزی از شوهرم بعید بود دیگه اونم کارد رسیده به استخوانش.یه شب از دست این ساعت دو شب فرار کرد رفت شرکت شون خوابید ?
بهش میگم ببین من چی میکشم راه فرار هم ندارم باز تو شکر خدا کن

1400/05/07 02:51

پاسخ به

وای یعنی چی؟تو هیچی نگفتی؟میکفتی چشمات زشت میبینه اول یه نگاه بنداز اینه بعد اگر نظرتو خواستم بگو بی...

قشنگ جملش همین بود گفت وای چقدر زشته ??? تا حالا هیچ *** بهم اینجوری نگفته بود
نمی‌دونم کوپ کردم فاطمه
مامانم اینا هروقت یه چیز میگفتن سریع جوابشونو میدادم میگفتم به شماها رفته
ولی یه غریبه رو واقعاً موندم چی بگم بهش
قبل کرونا تولد حضرت زهرا سفره داشتن منم رفتم اونجا گفتن هر حاجتی داری بگو گفتم چند ساله بچه دار نشدم همین پیرزنه گفت من سیدم دعا میکنم بچه دارشی سال بعد بیای همین سفره شیرینی بدی
همون هم شد من حامله شدم ولی خب بخاطر کرونا دیگه نگرفتن که شیرینی ببرم
این مدت هی میخواستم برم بهش بگم دعا کردی دستت درد نکنه هی نمیشد نمی‌رفتم
تا اینکه یهو خودش مارو دید تو راه پله فکر نمی‌کردم عکس العملش این باشه ????? شاید دعا کرده بود خوشگل باشه که خورده بود تو ذوقش

1400/05/07 17:08

پاسخ به

قشنگ جملش همین بود گفت وای چقدر زشته ??? تا حالا هیچ *** بهم اینجوری نگفته بود نمی‌دونم کوپ کردم ف...

بعصیا بخاطر اینک بچه چشم نخوره اینو میگنا

1400/05/07 18:37

پاسخ به

سلام خانمها من وقتی نزدیکی میکنم اسپرم شوهرم همش میریزه بیرون چکار کنم که نریزه اخه میگن اینطوری بار...

نه باردار میشه شد شاید احتمالش کمتر بشه
من چندین سال ناباروری داشتم میگفتن یه ربع نیم ساعت بعد نزدیکی بلند نشو پاهاتو بالا بگیر فلان پوزیشن رو برو برای حاملگی
چند سال انجام دادم هیچی به هیچی
دقیقا وقتی که اصلا انتظار شو نداشتم هیچ کدوم از اون کارها و هم نکرده بودم و سریع پاشدم شستم رفتم حموم و بدو بدو رفتیم بیرون همون ماه حامله شدم
زیاد به این چیزا نیست به خواست خدا و زمانیه که خودش مقدر کرده

1400/05/09 01:23

حالا امروز مامانم استوری کردن که به هرکس اندازه لیاقش باید محبت کرد و دوری دوستی و این حرفا
اخه پنج شنبه میخواستن بیان خونمون من داشتم میرفتم پیش شوهرم شرکتشون گفتم نیستم
ناراحت شدن توقع داشتن بمونم جایی نرم چند روزه بهم زنگ نزدن منم نزدم خواهرم هم سر سنگین شده بدجوری
ولی فقط خدا می‌دونه تو دلم چیه فقط خودش میدونه
تحمل کردنشون چقدر برام سخته حتی فکر کنارشون بودن آزارم میده مخصوصا وقتی شوهرم نیست نمیتونم تحملشون کنم باز اون که هست یه ذره حالم بهتر میشه
اونا هم میخواستن بیان دو روز تعطیل رو بمونن شوهرم هم اون دو روز نبود نگهبانه اونجا شیفته یه لحظه فکر کردم مخم سوت کشید
خیلی راحت گفتم من دارم میرم سرکار پیش شوهرم بمونم و نیستم اگه میاین بیاین شما هم بریم که گفتن نه

1400/05/09 19:49

پاسخ به

نه خواهرجان منم شوهرم بچه رو نگهنداره خونم هواست بس ک بچم اویزونه بچه کوالاست اتیش پاره میچسبها?امر...

کیان هم از این کارا می‌کنه
تازه خواب هم هست با چشم بسته معاینه می‌کنه ببینه من پیششم یا نه میگرده با دست دنبالم میگرده تا دستش بهم بخوره خیالش راحت بشه بخوابه
بذارمش هم پیش شوهرم دست که می‌کشه به صورت اون می‌فهمه من نیستم سریع بیدار میشه جیغ میزنه
ولی خیلی این اخلاق جیغ زدنش رو مخمه از بچه های جیغ جیغو متنفرم عصبی میشه آدم
دوست دارم یه کاری کنم ترکش کنه
ولی بازم من فکر می کنم روزای خوبمونه راه بیوفتن و هرچی بزرگ تر بشن گرفتاری ماها بیشتر میشه

1400/05/10 02:24

پاسخ به

عزیز از وقتی کارمو شروع کردم بیشتر 1 و سامون گرفته منی که گاهی موقع اذان تازه یادم میومد ناهار نذاشت...

بخاطر همین میگن آدمی از سنگ محکم تره چون می‌تونه تو هر شرایطی بلاخره خودشو وفق بده
منم قبلا شلخته تر بودم کیان که آمده تمیز تر از قبل شدم چون از کوچک ترین وقتم دارم استفاده میکنم قبلا کلی وقت ازاد داشتم هی میگفتم یه ساعت دیگه نیم ساعت دیگه
بیشتر وقتم هم الکی میرفت

1400/05/10 14:32

البته تو چهار ماهگی دایمیتین و پروکید هم داده بود و گفته بود فقط تا یک هفته بده

1400/05/10 20:50

من نمیدوستم همچین چیزی هست بعد دو ماه پیش فوت کرد یهویی شوهر خاله جوانم
انقدر ناراحتی و گریه زاری کردم برای خالم خیلی گناه داشت تنها شد
یهو دیدم کلا سینم خشک شده
هیچی هیچی شیر نداشتم
زنداییم گفت اینو بگیر بخور شیر زیاد میشه منم امتحان کردم دیدم تاثیر داره

1400/05/11 02:55

اگه میتونی دلستر و ماشعیر بخوری هم کار همینو می‌کنه
من نزدیک ده ساله نمیتونم نوشابه و این چیزا رو بخورم
دهنم طعم خاک میگیره انگار دارم آب و خاک رو قاطی میخورم اون به کنار تشنگی شدید میگیرم جوری که یه لیوان از اینا بخورم ده تا لیوان آب از تشنگی پشتش باید بخورم کوفتم میشه دیگه اصلا لب نمی‌زنم
ولی اینو میخورم اونجوری نمیشم چون شیرین نیس

1400/05/11 11:11

پاسخ به

من مشکلم برعکس شماست? امیرحسین همش دوست داره شیر بخوره جدیدنا خشک شدم از بس بهش شیر دادم تازه یه کا...

ای خدا حفظش کنه دستش رو سر این پسر تنبل من
راستی احیا امیر حسین وقتی شیر میخواد چیکار می کنه چیز خاصی میگه

1400/05/11 14:20

پاسخ به

خانمی داری راجع به جون یه بچه حرف میزنی مراقب باش

الان بگم خودتو بنداز تو چاه باید بندازی
خودش عقل داره و به شرایطش نگاه میکنه
کاری بخواد بکنه ام دسته کسی نیس
سوال کرد منم جواب دادم همین
وگرنه هیچکس دلش نمیاد بچه خودشو بندازه
مگه دیگ شرایطش واقعا نداشته باشه نبودش ازبودنش واسش بهتر باشه

1400/05/12 18:44

الان من حرفم این نیس ک بگم سقط خوبع
فقط وقتی نمیخواییم خعلی مراقب باشیم ک نشه
ک مجبور نشیم به سقط فکر کنیم

1400/05/12 21:18

پاسخ به

نگران نشو من الان گرفتم 66بود

سلام فاطمه جون خوبی
کیان واکسن چهار ماهگی 7 کیلو بود واکسن شش ماهگی 7 و نیم
دیشب بردمش دکتر دوباره چند روز غذا نمیخورد و شبا نمیخوابید
وزنش کرد همون هفت ونیم بود??? این ماه هزار تا چیز بهش دادم این همه موز و آجیل هرروز تو فرنیش این همه سوپ و قلم گوسفند و شیر خشک و سرلاک کجاش رفته پس

1400/05/06 22:13

پاسخ به

نه بخاطر مریض شدنش بوده چرا مریض شده؟مگه زیر کولر میبریش؟یا از حموم میاری خشکش نمیکنی مگه؟همیشه زیرد...

نه فاطمه شبی که واکسن زد شوهرمو منو برد خونه داداشش اونا هم انگار کرونا داشتن زیر بار نمی رفتن آمدم خونه کیان دیگه غذا نخورد چند روز سرفه می‌کرد
هی مراعات کردم تا یهو چند روز بعدش کلا سرفه شدید کرد و دو روز هیچی نخورد دکتر گفت گوشش عفونت کرده و گلوش
عفونتش خوب شد ولی اشتهاش بر نگشت حتی شربت زینک هم میدم برای اشتها تاثیر نداره
باز خوش بحالت خواهرم سینه پر شیر رو تجربه کردی
من حسرت همونم دارم دو روز تمام لب به سینم نزد ?دریغ از یه قطره که ازش بیرون بیاد
نهایت سفت میشه اگه نخوره
از اول نخورده زیاد
خیلی شیرم کمه
خودم فکر نمیکنم تا دوسال بمونه خشک میشه

1400/05/07 02:15

پاسخ به

ای وای خدا انشاالله بچه هامونو اهل کنه???بچه من ک اویزونه همش??‍♀️مردم دیگه

خخخخخخخ فاطمه من خودم که وحشتناک عصبی شدم
شوهرم صبور بود اونم این دو سه شب انقذر کیان اذیتش کرده و نخوابیده و چیزی نخورده که از من بدتر شده
امروز با کمال تعجب دیدم به زور یه شیشه شیر خشک رو داشت سعی میکرد بهش بده نمیخود آخرش دیدم داره بهش میگه شیر نخوری میزنم زیر گوشت????? آنقدر حرفش برام خنده دار بود کلی خندیدم کیان هم پررو تر از همه است یکی دعواش میکنه سریع اخم می‌کنه میگه إإإ
یعنی منم دعواتون میکنم
همچین چیزی از شوهرم بعید بود دیگه اونم کارد رسیده به استخوانش.یه شب از دست این ساعت دو شب فرار کرد رفت شرکت شون خوابید ?
بهش میگم ببین من چی میکشم راه فرار هم ندارم باز تو شکر خدا کن

1400/05/07 02:51

پاسخ به

وای یعنی چی؟تو هیچی نگفتی؟میکفتی چشمات زشت میبینه اول یه نگاه بنداز اینه بعد اگر نظرتو خواستم بگو بی...

قشنگ جملش همین بود گفت وای چقدر زشته ??? تا حالا هیچ *** بهم اینجوری نگفته بود
نمی‌دونم کوپ کردم فاطمه
مامانم اینا هروقت یه چیز میگفتن سریع جوابشونو میدادم میگفتم به شماها رفته
ولی یه غریبه رو واقعاً موندم چی بگم بهش
قبل کرونا تولد حضرت زهرا سفره داشتن منم رفتم اونجا گفتن هر حاجتی داری بگو گفتم چند ساله بچه دار نشدم همین پیرزنه گفت من سیدم دعا میکنم بچه دارشی سال بعد بیای همین سفره شیرینی بدی
همون هم شد من حامله شدم ولی خب بخاطر کرونا دیگه نگرفتن که شیرینی ببرم
این مدت هی میخواستم برم بهش بگم دعا کردی دستت درد نکنه هی نمیشد نمی‌رفتم
تا اینکه یهو خودش مارو دید تو راه پله فکر نمی‌کردم عکس العملش این باشه ????? شاید دعا کرده بود خوشگل باشه که خورده بود تو ذوقش

1400/05/07 17:08

پاسخ به

قشنگ جملش همین بود گفت وای چقدر زشته ??? تا حالا هیچ *** بهم اینجوری نگفته بود نمی‌دونم کوپ کردم ف...

بعصیا بخاطر اینک بچه چشم نخوره اینو میگنا

1400/05/07 18:37

پاسخ به

سلام خانمها من وقتی نزدیکی میکنم اسپرم شوهرم همش میریزه بیرون چکار کنم که نریزه اخه میگن اینطوری بار...

نه باردار میشه شد شاید احتمالش کمتر بشه
من چندین سال ناباروری داشتم میگفتن یه ربع نیم ساعت بعد نزدیکی بلند نشو پاهاتو بالا بگیر فلان پوزیشن رو برو برای حاملگی
چند سال انجام دادم هیچی به هیچی
دقیقا وقتی که اصلا انتظار شو نداشتم هیچ کدوم از اون کارها و هم نکرده بودم و سریع پاشدم شستم رفتم حموم و بدو بدو رفتیم بیرون همون ماه حامله شدم
زیاد به این چیزا نیست به خواست خدا و زمانیه که خودش مقدر کرده

1400/05/09 01:23

حالا امروز مامانم استوری کردن که به هرکس اندازه لیاقش باید محبت کرد و دوری دوستی و این حرفا
اخه پنج شنبه میخواستن بیان خونمون من داشتم میرفتم پیش شوهرم شرکتشون گفتم نیستم
ناراحت شدن توقع داشتن بمونم جایی نرم چند روزه بهم زنگ نزدن منم نزدم خواهرم هم سر سنگین شده بدجوری
ولی فقط خدا می‌دونه تو دلم چیه فقط خودش میدونه
تحمل کردنشون چقدر برام سخته حتی فکر کنارشون بودن آزارم میده مخصوصا وقتی شوهرم نیست نمیتونم تحملشون کنم باز اون که هست یه ذره حالم بهتر میشه
اونا هم میخواستن بیان دو روز تعطیل رو بمونن شوهرم هم اون دو روز نبود نگهبانه اونجا شیفته یه لحظه فکر کردم مخم سوت کشید
خیلی راحت گفتم من دارم میرم سرکار پیش شوهرم بمونم و نیستم اگه میاین بیاین شما هم بریم که گفتن نه

1400/05/09 19:49

پاسخ به

نه خواهرجان منم شوهرم بچه رو نگهنداره خونم هواست بس ک بچم اویزونه بچه کوالاست اتیش پاره میچسبها?امر...

کیان هم از این کارا می‌کنه
تازه خواب هم هست با چشم بسته معاینه می‌کنه ببینه من پیششم یا نه میگرده با دست دنبالم میگرده تا دستش بهم بخوره خیالش راحت بشه بخوابه
بذارمش هم پیش شوهرم دست که می‌کشه به صورت اون می‌فهمه من نیستم سریع بیدار میشه جیغ میزنه
ولی خیلی این اخلاق جیغ زدنش رو مخمه از بچه های جیغ جیغو متنفرم عصبی میشه آدم
دوست دارم یه کاری کنم ترکش کنه
ولی بازم من فکر می کنم روزای خوبمونه راه بیوفتن و هرچی بزرگ تر بشن گرفتاری ماها بیشتر میشه

1400/05/10 02:24

پاسخ به

عزیز از وقتی کارمو شروع کردم بیشتر 1 و سامون گرفته منی که گاهی موقع اذان تازه یادم میومد ناهار نذاشت...

بخاطر همین میگن آدمی از سنگ محکم تره چون می‌تونه تو هر شرایطی بلاخره خودشو وفق بده
منم قبلا شلخته تر بودم کیان که آمده تمیز تر از قبل شدم چون از کوچک ترین وقتم دارم استفاده میکنم قبلا کلی وقت ازاد داشتم هی میگفتم یه ساعت دیگه نیم ساعت دیگه
بیشتر وقتم هم الکی میرفت

1400/05/10 14:32

البته تو چهار ماهگی دایمیتین و پروکید هم داده بود و گفته بود فقط تا یک هفته بده

1400/05/10 20:50