ارسال شده از سلام خوبین خواهش میکنم قبل اینکه قضاوت کنید و فحش بدید واقعا درک کنید و راهی بهم نشون بدید.
زنی هستم ک 8 سال از زندگی مشترکم میگذره شدم به پسر روستایی محله مادربزرگم اینا خودم بزرگ شده شهرم و بچه شهرم.یه دختر 7 ساله دارم و یه پسر نوزاد 3 ماهه.تو زندگیم خیلی سختیا کشیدم از روی مادر شوهر بی شرفم که ب پسرش همیشه میگفت عاشق تا 40 روز کوره تو کور بودی تو حیف شدی.طلاقش بده.منم افسردگی شدید گرفتم از همون عقد بسته ای.شوهرم بارضایت خودش و پدرش با من ازدواج کردم.اما مادرش از بس همه فن حریف و لاشی و سیاستمدار و زرنگ بود ک من نتونسم باهاش مبارزه کنم و منو شکست داد.و هر روزم رو با استرس و رنجش و گریه و کتک از طرف شوهرمگذروندم.حتی مادرش ب من میگف *** است گرفتیش.هر چن شوهرم خیلی جاها هم طرفدارم شد و پشتم بود.اما ب من همیشه میگه تو همیشه داد میزنی حرف میزنی.ناگفته نماند خودشم خو لاشیه مثلا با دوس دخترای قبلیش میخواس لاس بزنه منم هیچی نگم.یا با دخترای فامیل خیلی خودمونی میشد من خوشم نمی اومد حتی با یکی دخترا طایفه ریخت روی هم میخواست زندگیمون بپاشونه.هنوزه ک هنوزه طرفداره دختره است.دختره هم والله قسم یه ولویی ک شوهر داره اما ول کن شوهر من نیس از بس حسادتشمیشه ب زندگیم .من طاقت بی تربیتی فرزندم ندارم خیلی دخترمضدکار.زبون نفهمه.منم وقتی میبینم حرف حساب حالیش نیس کتکش میزنم.امشب بازوشو محکم مالوندم گریه شد.شوهرم بلند شد منو گرفت زیر کتک.سیم جارو برقی برداشت یکی زد طوری ک جاش چنان باد کرد و دو تا خط قرررررمز و کبود شد.ک دور خونه فقط می چرخیدم جیغ می کشیدم.بهم گف بارها بهت گفتم بچه رو نزن.دیگه صبرم لبریز کردی.ب نظر شما آیا واقعا کتک حق من بود؟؟واقعا از خدا نترسید یه زن شیرده رو زد؟دخترم ک اشششک می ریخت میگف توروخدا مامانی نزن.
چکار کنم ک آدم بشه؟سری بعد جرئت نکنه بزنه؟
1401/05/01 05:26